“هوالمحبوب”
اینکه به مرور با برداشتن زخم های مختلف از یک رابطه، یک دوستی، یک معاشرت دل می کنیم
و میریم. شاید کار را برامون راحت تر کنه، ولی حقیقت اینه که دردِ هر زخم همراهمون میمونه
و با یادآوری اون دوستی، رابطه، معاشرت همه ی اونها قطاروار توی مغز آدم رژه میرن و تو،توی
هر عبور قطار یکبار دیگه طعم تلخ چشیدن ش را مرور خواهی کرد و با تعجب از خودت خواهی
پرسید که من چطور این رفتار، این عمل، این کار فرد مقابل را تحمل کردم؟! تازه اینجاست که
متوجه معجزه ی مهر و محبت میشی، اینجاست که می فهمی دوست داشتن چه قدرتی به آدم
میده. اونوقت دیگه از گذشتن های همیشگی خدا. از بخشش های نامحدودش تعجب
نمی کنی، اما قطعا از میزان علاقه ش به خودت متعجب خواهی شد.
+ قرار بود فقط بخش اول رابطه ی نادرست را شرح بدم. اما یکدفعه نتیجه ش ختم رابطه ی
خالق و مخلوق شد :)