“هوالمحجوب”
آورده اند روزی جمعی از فضلای مکرمه عالمِ منطقی را قُرُق نموده و خطاب بِدو فرمودند:
- داداش!
شنیده ایم که روحانیون محترم بر معرکه جنگ دیده نشده و یا انگشت شمار مشاهده
شده اند! جنابِ عالی به نیابت از جامعه ی ایشان بفرمایید این چه مسلکی ست که در
معرکه همه باشند و روحانیت خیر! لُب مطلب بگو ببینیم چند چندین شما!!!؟؟؟
استاد عالی قدر، برحسبِ عادت تعملی کرده و لب گشودند که :
- آبجی!
در احادیث آورده اند که علما به جنگ نروند! فلذا منظور از علما این علما نیستند! بلکه
علمایی همانند فلانی و فلانی … طلاب گمان برند چون طلبه شده اند حال یک عالم اند و
یا در آینده ای که خدا داند در آن چه خواهد گذشت، می شوند! ایشان سخت در اشتباه اند.
اینجانب از این اشتباه براعت می نمایم.
القصه یکی گفت و دوتا استاد شنید،و بالعکس…
همهمه ای بر پا شده بود، بس دیدنی!
استاد که از هدف شومِ فضلا بو برده باشند با زیرکی تمام قائله را اینطور ختم کردند:
* اینجانب فلان بن فلان در جمع شما فضلای محترمه اعلام می دارم که اگر جنگی در
کشورمان به وقوع پیوست بنده ی حقیر حتمی و قطعی در آن شرکت خواهم کرد. نگران نباشید!*
و نیش ها بود که با شنیدن این جملات باز شد و رضایت بود که در چهره ها نمایان شد.
-والسلام علیکم-
پ.ن: اصلا هدف از پرسیدن اون سوال رسیدن به همین دو جمله ی آخر بود :)))
پ.ن2: این داستان اذیت استاد! (نیش باز)
توضیح نوشت : این نوشته صرفا روزمرگی بودکه با شوخی استادِ عزیزمان گذشت.
منظور و مفهوم خاصی از نوشته برداشت نکنید!کج فهمی ممنوووووع
بدونِ هیچ قضاوتی راهتان را به ادامه ی خواندن نوشته های دیگر کج کنید !
با تشکر ماریا