“هوالمحبوب”
همسفری داشتم به نام ماهرخ ، ماهرخ را بیشتر در مسافرتهایم میدیدم تا به صورت عمومی
اما خوب باهم عیاق شده بودیم و شخصیت شوخمان را برایش نشان داده بودیم .
اگر جمع میبندم منظورم خودم و سید دوست نزدیکم است .
خب دو دیوانه که کنارهم قرار بگیرند بذله گویی هایشان هیچوقت تمام نمیشود .
اولین مسافرتی که ماهرخ جان با ما بود سفر جنوب بود .
اول بسم الله نامش را نصف کردیم و گفتیم ماهی ! این نامِ بینوا سوژه شوخی هایمان شده بود
هنوز که هنوز است فیلم هایی که هفت سال پیش گرفته ام خنده به لبم می آورند .
در فکه روی خاک های نرم راه میرفتیم و ماهرخ مقابلمان میرفت از پاهایمان فیلم میگرفتم
و مو شکافانه با سید آن خاک ها را آنالیز میکردیم بیجهت دوربین را طرف ماهی گرفتم و
بلند گفتم : ماهی تو الان باید تو ابها باشی تو خاک ها چه میکنی !!!!
با سید زدیم زیر خنده .
در اتوبوس نشسته بودیم که سید بلند گفت ماهی بیمارستانت ! طفلک ماهرخ هم فکر کرد
نام بیمارستان اسمش است باذوق گفت کو.
همه با تعجب به طرفی که سید اشاره میکرد برگشتیم دیدیم
” بیمارستان آبزیان “
است :)))
هرجا هستی خوش باشی ماهی :)