“هوالمحبوب”
یک راننده ای هست ، با یک ماشینِ فوقِ داغان !
از آن ها که سوارش میشوی تا برسی به مقصد جانت بالا می آید !
آنروز که سوار ماشینش شدم با آقایی که در صندلی کمک راننده نشسته بود صحبت
میکرد و همه اش بنده خدا را دست می انداخت و گاها حتی مسخره اش میکرد و
توهین هم .
آن آقا سنش معلوم بود که از راننده بیشتر بود ، راننده حدودا 30 و خورده ای میشود
سنش ، در مورد عینک آفتابی که خریده بود با چه ژستی تعریف میکرد !!!
جالب اینجا بود که عینکش اصلا مارک نبود و کاملا قلابی بود .
بگذریم که تا مقصد برسم از ادا اطفار راننده و دست انداختن مردی که از خودش مسن تر
بود و جای پدرش بود دل و روده ام بهم میخورد .
بعضی ها اصلا احترامات را رعایت نمیکنند!
اما ژست های راننده چیزِ دیگری بود ! بعد از آن عینک خریدنش همه اش عینکش روی
چشم اش است و احساس خوشتیپی میکند . من هربار که میبینم اش خنده ام میگیرد
خودم را میکشم تا در حین دیدنش لبخند نزنم تا موهومات برش ندارد !
آقایان خدای اعتماد به نفس کاذب اند !
بنده خدا با یک عینک آفتابی چه عشقی میکند :)))