“هوالمحجوب” از در وارد نشده دوید طرفم و یک دسته گل اندازه قد و قواره خودش به طرفم گرفت. با ذوق و لبخند گفت خاله! برات گُل چیدم… من؟! همان لحظه از حجم محبتش مُردم :))) + خوش ذوقِ با احساسِ من :))) ++ رفت تو کشو خاطرات.. بیشتر »
کلید واژه: "دنیای خالگی"
“هوالحبیب” گاهی فکر می کنم تو اگه بزرگ بشی خودِ من میشی!؟ اخلاقت رفتارت، حتی شوخی ها و سر به سر گذاشتن هات. و از همه مهم تر چهره ات، با کوچک ترین تفاوت همه اش شبیه به منِ. دوست دارم ماشین زمانی بود تا به آینده می رفتم تا ببینم تو چه جوری… بیشتر »