“هوالمحجوب” خستگیه چهل و یک دقیقه مکالمه ی پر از تنش و ناراحتی را فقط چند جمله ی آخر طرف مقابلت دَر میکنه، درست اونجایی که موقع خداحافظی با مهربونی و لبخندی که با تُن صدا هم مشخصه خطاب بهت میگه: “خیلی دوست دارم، ممنونم که هستی،… بیشتر »
کلید واژه: "فاطمه"
“هوالمحبوب” هیچکس به اندازه تو و خونت بهم آرامش و شادی نمیده… هیچ جا به اندازه خونه تو برام گرم و لذتبخش نیست. بودنت، خنده ت، حرف هات. می دونی تو کل تاریخچه ی زندگی من هستی. الهی شکر که دارمت رفیق. الهی شکر که هستی. بیشتر »
“هوالمحبوب” اگر بخواهم از اولِ اول، شرحِ قصه کنم. باید پرت شویم به صفِ اول ابتدایی، جشن شکوفه ها! دخترک سفید موبوری که جثه ای بزرگتر از من داشت، پشتِ سرم ایستاده بود. دقیقا یادم نیست از کجا شروع به صحبت کردیم فقط می دانم که در همان چند… بیشتر »