“هوالمحجوب” خستگیه چهل و یک دقیقه مکالمه ی پر از تنش و ناراحتی را فقط چند جمله ی آخر طرف مقابلت دَر میکنه، درست اونجایی که موقع خداحافظی با مهربونی و لبخندی که با تُن صدا هم مشخصه خطاب بهت میگه: “خیلی دوست دارم، ممنونم که هستی،… بیشتر »
کلید واژه: "آرامش"
“هوالمحبوب” -چرا همیشه کتاب دستته!؟ + چون فقط کتاب این روزها آرومم می کنه.. بیشتر »
“هوالمحبوب” وارد که شد، سلام داد. گوشه ای نشست با لبخند نگاهی به ماکرد و بعد آرام از تهِ گلو گفت: - برای نوه م دعا کنید، بیمارستان است. لبخند زدیم: - حتما، ان شاء الله شفا بگیرن. جانمازش را پهن و شروع به نماز خواندن کرد، شانه هایش می… بیشتر »
“هوالمحبوب” مثل کودکی که از ترس به آغوش مادر پناه برده؛ همان اندازه به آغوشت نیاز دارم… بیشتر »
“هوالمحبوب” از نظرِ من خدا آرامش را -فارغ از چیزهایی که یادگرفته ایم- در آب قرار داده! صدای اش که به گوش برسد؛ روحت را آرام می کند. خودش که به جسم برسد؛ خستگی و کوفتگی را از تن در می آورد… پ.ن: اینطور نیست؟! بیشتر »
“هوالمحبوب” فکر کنم همه ی ما آدم ها یک دست لباس داریم که فوق العاده راحتیم توش! این دست لباس هم خیلی سالِ که همراهمون هست، نه دلمون میاد بندازیم دور… و نه دلمون میاد دیگه نداشته باشیم اش…… بیشتر »
“هوالمحبوب” تو هستی ؛ ولی انگار من چَشمِ دیدنت را ندارم . . . بیشتر »