“هوالعزیز” بعد از طلوع آفتاب چشمام گرم شد. خواب دیدم تو حرم حضرت معصومه ایم انگار ایام بیض بود. ما هم قرار بود تو حرم معتکف بشیم. تو صف نماز ایستاده بودم که از خواب پریدم… آخرین باری که قم بودم نمیدونم چرا اما پاهام نکشید تا برم… بیشتر »
کلید واژه: "قم"
“هوالمحبوب” خبر اینکه دو روز رفتیم خودمونُ ساپورت کنیم برگردیم! تا پامون رسید به قطار برگشت فهمیدیم این دو روز در مهد ویروس کرونا اقامت داشتیم :/ + دیگه چطور می تونم شانس مبارکمو بهتون بشناسونم! ++ محض احتیاط تو منزل قرنطینه میشم تا… بیشتر »
“هوالمحبوب” با همان زبانی که فقط من می فهمیدم چه می گوید، به پسر کنار دستی اش اشاره کرد که: چقدر بکشم برای این خوشگل!؟ بعد هم به شوخی و خنده سر به سر گذاشت. دلم آشوب شد. خواستم حرفی بزنم. اما تا زبانم باز شد فقط گفتم: زود حساب کنید،… بیشتر »
“هوالمحبوب” فکر کنم زوری زوری دوباره خودمو تو لیست دعوتیا چپوندم… پ.ن: راهی قمم، براتون دعا می کنم. توضیح: فرصت مناسب جواب کامنتها را ميدم :) بیشتر »
“هوالمحبوب” فکر کنم نیازی به متن طویل و گفتن احساسات نیست :) فقط در همین حد عرض کنم که از بدو ورودم یک نَمِ بارانِ دل انگیز زد و بعد اینجانب در کمال پررویی این هوای دل پذیر را گذاشتم پای خوش قدمیِ خودم (نیشِ باز) پایان نوشت: اصلا من… بیشتر »