“هوالمحبوب” روز قبل بر حسبِ اتفاق مردِ همسایه منفور را دیدم . کسی که صدایش مدام در اتاق پخش است . هنوز به ان عادت نکرده ام . تا وارد خانه شدم و لباس های بیرونم را کندم دوباره سر و صدایش شروع شد ! نرسیده شروع کرده بود به فریاد زدن به سر… بیشتر »
کلید واژه: "مرد همسایه"
“هوالمحبوب” دلم برای آن کودکِ پنج ساله ای سوخت که پدر و مادر اش می خواهند با داد و فریاد ادبی را به او بیاموزند که، در خودشان ذره ای از آن وجود ندارد! بیشتر »
“هوالمحجوب” نیمه های شب که می رسد ، می آید مقابل پنجره شمالی می ایستد شروع میکند به دود کردن . . . هر شب کارش همین است . خیلی وقت است که به آن سایه پشت پنجره عادت کرده ام . امشب دوباره آن صحنه تکرار شد ، با این تفاوت که انگار قرار نبود… بیشتر »