“هوالقادر”
امشب رفتیم منزل شاعرجان، موقع برگشت هوا بوران
شدید و برفی شد مسیر را ميرفتيم که یکهو ماشین از راهش جدا
شد و سر خورد. . . اگر میم در آن لحظه خدا کمکش نمیکرد و
با فکر ترمز را رها نمیکرد و فرمان را نمیچرخاند قطعا به آن بتن
بزرگ میخوردیم و ماشین چپ میکرد سه دور در اتوبان
ماشین چرخید و از پشت خورد به گارد ریل و رفت پایین شیب
همین که ماشین ایستاد ماشین های سنگین با سرعت گذشتند
من همینطور شوک زده بودم و میم کاملا عادی و خونسرد
یک ماشین ایستاد و خدا خیرشان بدهد در آن سرما کمک کردند
تا ماشین را در بیاوریم بعد از در اوردن امداد تازه خود را رساند
نمیدونستم در این مواقع چه عکس العملی نشان میدهم فقط
دستم را به دستی گرفته بودم :
پرسیدم میم چه اتفاقی دارد میافتد و بعد سه بار آرام گفتم
یا زهرا. . . :/ توقع جیغ داشتم از خودم!!!
خلاصه اینکه یکی از آقایون پشت فرمان نشست و تا توانستم
مغزش را خوردم. . . از جمله جملات در حین در اوردن ماشین
و افتادن در جاده :
بهتر نیست بذاریم راهدار بیاد!!!؟؟؟
ای وای چپ نکنیم!!! وای تو رو خدا نریم سر بخوریم دوباره
ماشین بیاد بزنه بهمون!!! برادر من ول کن زنگ بزنیم امداد!!!
بو لاستیک در آمد بیخیال شيد!!! عه اون امداد گره داره دست
تکان میده با شماست ترمز کنید!!!!
هرچقدر آن آقا ميگفت نه الان در میاد در میارم الان و. . .
من مدام میگفتم بیخیال! کله خراب بود بابا!!!! ماشین با سرعت
ميرفت و این آقا کاملا افقی داشت وارد اتوبان ميشد.
آخرش هم گفت ببخش آبجي ترسیدی!!!!
آقا ميخواست خودش را نشان بدهد سکته امان داد!
هرچند خدا خیرشان بدهد، الحمدلله نه چیزی به ما شد و نه
ماشین اتفاقی افتاد گاردریلی که خوردیم شل بود مثل اینکه
از پشت فقط جدا شد و کمی گل گیر رنگ پراند.. . اگر ماشین
پراید بود الان رحمت الله علیه می شدیم :/
همه ی ماشین هايي که دیده بودند چرخيدن ماشینمان را
ترسیده بودند میگفتند ما گفتیم دیگر کارتان تمام است
بد چرخید من فقط آن قسمتی که به طرف بتن داشت ميرفت
و میم تند تند فرمان را به سمت دیگر میچرخاند یادم می آید
با خوردن به گاردریل و پرت شدنم به جلو. . .
خداروشکر قبل اش صدقه داده بودم و در همان ایستادن ماشین هم
شکرانه صدقه گذاشتم. . .
یعنی آن مهمانی و صدای سه تار و نوشیدنی داغ و شکلات
کاملا از دماغم بیرون آمد :/
خدا همه ی مسافرین و راننده ها را که در جاده اند حفظ کند
آمین. . .