“هوالمحبوب”
دنیای ما، دنیای نشانه هاست. هرکس باهوش باشه نشونه رو میگیره و باهوش تر باشه
مسیرشو میندازه تو خط نشونه ها و میره جلو!
ما باهوش هستیم اما باهوش تر نه… کم و معدود پیش میاد که باهوش تر بشیم. اگر هم
بشیم کوتاه مدت میشیم! یعنی فراموشی رخنه می کنه توو وجودمون و یا بهتره بگم وسط
این راه رفتن از سمتِ نشونه ها یه چی برامون دلبری می کنه و تا میریم سمت ش همه چی
پاک از ذهنمون میره!
خلاصه اینکه ما وسط این ختم های مداومی که عزرائیل عزیز رخنه بر اقوام ما کرده این چند
وقت تو بطن مرگ بودیم. منتها جا اینکه به رفتن فکر کنیم به خرماگردوهای مراسم خودمون
فکر کردیم!
اینجارو که اشنا ماشنا ان شاء الله نمی خونه. اما اگه یک درصد کسی خوند باید بگم سرجدتون
ابرو داری کنید گردو میذارید قشنگ گردو کامل بذارید. لعنتی من چندبار با قلمبه بودن خرما
فکر کردم توش گردو چاق خوابیده ولی تا خوردم دیدم هیهات اندازه نخود گذاشتن توش :/
خلاصه یه جور برید جلو لااقل هرکی اومد بگه خدابیامرزتش… عجب بخور بخوری بود ختم ش!
+ پاراگراف آخر را بذارید پا شوخی.
++ ولی انصافا این رفتن ها باید بفهمونه یک روزم نوبت توعه. بپا…
+++ ای بابا خدایا این دنیا که آسفالتیم اون دنیاتم که قریب به یقین اسفالت تریم
خو چه خاکی به سر کنیم آخه، تو خودت بوگو :(