“هوالمحبوب” دیروز با سید ساعت ها حرف زدیم و از غصه هایی گفتیم که یک تنه درون خودمون حبس کرده بودیم و خودخوری می کردیم. با وجودی که هر دو تظاهر به سفت و سخت بودن و پذیرفتن ش داشتیم ولی باز هم ارتعاش صدامون که خبر از بغضی عمیق داشت همه چیز… بیشتر »
کلید واژه: "سید"
“هوالمحبوب” قصه ی عجیبیه این عشق! یا باید با منطق تصمیم بگیری، ازش جدا بشی و سال ها زجر بکشی یا با احساس تصمیم بگیری، بمونی پاش و سال ها بسوزی.. + می گفت بعد از این همه سال هنوز هم که هنوزه خوابش را می بینه! ++ مسئله اینه که عشق را توی… بیشتر »
“هوالمحجوب” این خاصیت گسستگیه! از هم که جدا می شه. رها شده. یعنی دیگه اون ارتباط قبل برقرار نیست باهاش. حتی اگه ذره ای نبض ازش داشته باشه! رابطه من و سید هم دقیقا همینطوره، گسسته ای که قرار نیست بهم پیوسته بشه. درست مثل یک ظرف چینی شکسته… بیشتر »
“هوالمحجوب” سید هروقت از دستِ کسی دلخور یا عصبی بود از تهِ دل، جوری که حس می کردی هر کلمه ای که داره ادا میشه از اعماق وجودش بیرون میاد می گفت: خدا لَعـــــــنتشـــــ کنه! هربار اینطور از عمق دل ش کسی رو مورد عنایت قرار می داد تمام تن و… بیشتر »