“هوالمحجوب”
قبلا هم گفته بودم که خیلی اهل خرید نیستم و کم خرجم! اما این را هم باید ضمیمه
کنم که اگه یک زمانی خرید بیفته سرم نگاه به قیمت و… ندارم! میرم و مثل خرس
خرید می کنم (خنده)
طوری که حتی قیمت هم برام مهم نیست و هرچی که دلم بخواد و نخواد درو می کنم!
مثلا وارد مغازه میشم یک چیز واجب می خرم و ده تا چیز غیر واجب. ته ش هم موقع
حساب کردن یک فدای سرت کش دار نثار خودم می کنم :) از مغازه میام بیرون.
دیروز وسط خریدها دوست همراهم بود. کلا مدل دوست بنده اینطوره که خودش را
مسئول مراقب جیب م بدونه، البته که قطعا این حس و مراقبت از سر دلسوزی هست.
خلاصه اینکه من هرچی برمی داشتم می گفت ماری اینو می خوای چه کار؟ یا این به چه
دردت می خوره آخه.. خلاصه کنار گوشم هی نصیحت می کرد. از طرفی هم من گاهی وقتها
به معنای واقعی شُل میشم! شُل از نظر رفتاری :) آقای فروشنده می گفت فلان چیزو
می خوای جواب میدادم آررره… بعد هم وسط آب خوردن سوال که می پرسید می گفتم:
اوهوم! فکر کنید با این رفتارهای من کارد می زدی خون دوست در نمی آمد. موقع حساب
کردن هم کارت را گرفتم سمت فروشنده و گفتم بیا! دوست که طاقتش تاب شده بود کنار
گوشم گفت: بیا چیه؟! کمی باوقار باش :)
خلاصه اینکه گاهی وقت ها حوصله ی جدی بودن و رعایت کردن ندارم. حالا نه اینکه با
طرف بگم بخندم. نه! فقط اون وسط دیگه فعل جمع و این چیزها میره کنار. تا قیمت را
فروشنده گفت زل زدم به طرف وگفتم صدای شکستن استخون های کمرمو می شنوم!
که سریع با گفتن فدااای سرم… کارتو گرفتم طرفش! همه چیز را خنثی کردم :) تو خونه
هم هرکی از راه می رسید می گفت چی خریدی بعد از گفتن قیمت ها با نیش باز زل
می زدم تو چشماشون و میگفتم فدای سرم! مگه نه؟! اونام با دیدن قیافه من می خندیدن
و می گفتن آره فدای سرت…خلاصه اینکه خالی شدن حسابو با اینطوری خنثا کردم…
+ فقط نوشتم که یادم بمونه…
++ حالا که انقدر نوشتم خنثا! می دونستید عرب ها به دوجنسه میگن خنثا؟! خب من
نمی دونستم یکبار با یه عرب که فارسیش هم خوب نبود حرف می زدم گفتم پدر من
خیلی خنثاس :/ …
گفتم که فردا به سرنوشت من دچار نشید پیش عرب جماعت نگید خنثا (خنده) البته اون
عرب عراق بود. بقیه رو نمیدونم
+++ وقتی میگم کم خرجم و اهل خرید نیستم. منظورم اینه فقط واجبات خرید می کنم
اهل بریز و بپاش نیستم.