“هوالمحجوب”
یک همکلاسی داریم، موقع درس جواب دادن به استاد سریع برمیگرده زُل میزنه بهت با
خنده ای که بیشتر شبیه تمسخره میگه باریــــک الله! بعدهم دهنش را با حالت تعجب
یه تکان خاصی میده! وقتی هم که جواب استاد را نمی دی سریع برمیگرده طرفت و با
یک حالت خاصی در تلاشِ ضایع کردنه خلاصه اگه از نظر درسی مورد توجه استاد قرار
بگیری یک چیزی درونش را قلقلک میده! البته باید یادآوری کنم که این دوستِ عزیز
خرخوان، ببخشید درس خوان(!) کلاس به شمار میره. خلاصه اینکه هربار در تلاشِ روی
بینوای ما نزد استادین گرام گُلگون بشه و عرق شرم بر جبینمون روان شه. القصه اونروز
استاد ازم یک سوال پرسید ، من که عادت ندارم برای چیزی که نمیدونم ادا بیام رُک
گفتم نمی دونم! این خانم طبق عادت همیشگی برگشت و با خنده بلند پرسید فلان درس
را ترم پیش چند شدی. درسی که مربوط به سوال استاد بود. منم در طی نیشِ بازش و نگاه
منتظرش-که خدا شاهده اول توجهی نکردم به سوالش تا برگرده و بیخیال بشه، امامتاسفانه
کش داد و مدام پرسید- جدی گفتم: تو چه کار داری؟!
تو اون چند ثانیه هی دل دل می کردم بهش بگم به توچه! اما تا دهن باز کردم جمله ی سوالی
تو چه کار داری آمد بیرون.
القصه آی چسبید. آی چسبید. اینکه این آدم قصد و یا غرضی در طی این رفتارش داره
نمی دونم واقعا من توی دلش نیستم. اما رفتارهای مشابه متاسفانه چیزی جز این
نشون نمیده. موقع برگشتن جلوی در با یک حالت مغموم و لوس بهم گفت: باهات قهرم!
من که می دونستم دلیلش چیه، در جواب گفتم: اشکال نداره راحت باش! توقع داشت
سریع بیافتم به ببخشید و ناراحت نباشُ این صحبتا. محبوب که داشت رد می شد
پرسید چی شده بهش گفت ماری منو کِنِف کرد. منم که فرصت را غنیمت دونستم گفتم
تا تو باشی بدونی چیو کجا و کی باید بگی…
البته از اونجای من همیشه با خنده و لبخند همراهم حرفهام خیلی جدی گرفته نمیشه
اما اون جواب وسط کلاس چهره م کاملا جدی بود و مشخص بود که شوخی ندارم.
+ خواستم از این موفقیت چشم گیر جواب دادنم اینجا یک صفحه سیاه کنم !
++ شاید الان بگید خب! اینکه چیزی نبود. برای من اما خیلی کار بزرگی بود. من متاسفانه
برای گرفتن حق دیگران و دفاع ازشون زبون دارم اما برای خودم اصلا…