“هوالمحبوب”
تا سرم به پاهات می رسید، دستت روی موهام می لغزید. با دست موهامو ناز می دادی و با
حرفات گوش هامو نوازش می دادی:
(( از وقتی به دنیا آمدی قدمت پر از خیر و برکت بود. اومدنت زندگیمون را از این رو به اون رو
کرد.وقتی یک چیز نبود یا کم بود تا اسمت می آمد همه چی یهو جفت و جور می شد. حتی
وقتی بابات اصلا راضی به کارهات نبود تا لبخند و صدات را می شنید سریع قبول می کرد و
هیچ حرفی روی حرفت نمی آورد و…))
چرا الان جفت و جور نمیشه مامان؟! چرا؟! چرا؟!
+ گند زدم. حسابی گند زدم.