“هوالمحبوب”
بگم دلم زیارت میخواد؟! بگم دلم نجوا می خواد!؟ بگم دلم کنجِ حرم می خواد!؟ بگم دلم روضه
می خواد!؟ بگم خیلی وقتِ دلم برای یک جرعه آب سقا تنگ شده!؟
بگم دلم طی کردنِ مسیرِ کفش داری تا ضریح می خواد!؟ بگم دلم هوای استشمام عطر اونجا
را کرده!؟ بگم!؟ بگم!؟ باز هم بگم!؟
خدایا نیازی به گفتنش نیست. نیازی به فریاد زدنش نیست. پل ارتباطم قطع شده… کابل ها
به خاطر طوفان های شیطانی بهم ریخته. بگیر این دستُ…
ببر این دلُ جایی که باید.
خواستم برم زیارت گفتن نرو! برو طبیعت! گفتنش خنده داره قسمت نبود. دعوت نبود… ولی
دیگه اوضاع بیخ پیدا کرده. داره همه چی خراب میشه! من از دستم کاری برنمیاد. خودت مثل
همیشه به فریادم برس!