“هوالمحبوب” بوی نمِ خاکِ باران خورده، هوای گرفته و منُ این آهنگِ دلبر… پشتِ پنجره ای بارانی به تماشا ایستاده ایم! پ.ن: خیلی بیشتر از ریتم آهنگها شعر برای من اهمیت داره :) پ.ن2: این آهنگ برای من رنگِ انتظار داره. وقتی اولین بار… بیشتر »
کلید واژه: "باران"
“هوالخالق” قطره های باران روی سقفِ چادر صدای ناودانِ خانه را گرفته بود. دلم می خواند: باز باران، با ترانه، با گهر های فراوان… ساکت می شد و فکر می کرد: هیچوقت این شعر را دوست نداشتم. ادامه می داد: شاد و خرم ، نرم و نازک دوباره… بیشتر »
“هوالمحبوب” اتاق نیمه تاریک صدای رعد و برق پیچیدنِ پتو صدای کوبیدن قطره ها پخش شدنِ بوی خاکِ نم خورده تماشای فیلم… خدایا بهشت همین لحظه اس مگه نه؟! بیشتر »
“هوالمحجوب” زیرِ آسمانِ ابری؛ یک قطره افتاد روی گونه ی راستش لبخند زد. قطره ی بعد روی گونه ی چپش خندید: - باشد! امروز تو بجای چشمانم ببار… بیشتر »
“هوالحبیب” باران می بارد و با هر قطره؛ یادت در خاطرم چکه می کند… پ.ن: باختم.. نه به تو! بلکه به خودم… این تلخ ترین نوع باختن است… بیشتر »
“هوالخالق” مهر تمام شد! بدونِ باران بدونِ برگ ریزان… چه نامهربان مِهری داشتم امسال! بیشتر »
“هوالمحبوب” زیر باران دستهایمان باز بود ، لبخندِ از شادی روی لبهایمان ، می چرخیدیم . . . صورتمان رو به آسمان بود و قطرات یکی پس از دیگری کوبیده میشدند رویش چشم بسته بلند بلند آواز میخواندیم و میخندیدیم ! همان آوازی که آن روزها همه با… بیشتر »