“هوالمحجوب” می دانی که در نوشیدنی ها، چای خیلی باب میلم نیست… اما در کنار تو که باشم دلم می خواهد لبانم ، طعمِ چای دم شده به دست تو را بدهد و گوش هایم طنین صدای تو را بگیرد… آنوقت می شود یک تکرارِ لذت بخش؛ من بنوشم و تو حرف… بیشتر »
کلید واژه: "من و تو"
“هوالمحبوب” برای این عکس العمل هایم ، دلیل موجهی ندارم. به من چه مربوط است بعد از اینهمه مدت چقدر تغییر کرده ای!؟ به من چه ربطی دارد همنشینانت چه کسانی هستند ؟! به من چه ربطی دارد که تو را حرص و طمع کور کرده !؟ اصلا تو را به من چه !!!!… بیشتر »
“هوالمحبوب” زیر باران دستهایمان باز بود ، لبخندِ از شادی روی لبهایمان ، می چرخیدیم . . . صورتمان رو به آسمان بود و قطرات یکی پس از دیگری کوبیده میشدند رویش چشم بسته بلند بلند آواز میخواندیم و میخندیدیم ! همان آوازی که آن روزها همه با… بیشتر »