“هوالمحجوب” می دانی که در نوشیدنی ها، چای خیلی باب میلم نیست… اما در کنار تو که باشم دلم می خواهد لبانم ، طعمِ چای دم شده به دست تو را بدهد و گوش هایم طنین صدای تو را بگیرد… آنوقت می شود یک تکرارِ لذت بخش؛ من بنوشم و تو حرف… بیشتر »
کلید واژه: "دوستانه"
“هوالمحبوب” گوش میکنم، چندبار: - سلام ماریا دلهایمان ، ما در لبنان، سوریه، عراق. همه ناراحتِ این اتفاقات کشورایران هستیم. دوباره ریپلی میکنم: ماریا . . . لبخند میزنم به لهجه دست و پا شکسته اش، به دعای خیر آخرش که همه رابه فارسی… بیشتر »
“هوالمحبوب” بهش میگن چطور میتونی ماریا را تحمل کنی!؟ اون یه دخترِ آرومِ همیشه با لبخندِ! تو یک دختر شیطونِ پر از سرو صدایی… *- هیچکس نمیتونه باور کنه زیر قابِ لبخندِ ملیح و سکوتِ من یکی شیطان تر و پرسرو صداتر از اون خوابیده که تو… بیشتر »
“هوالمحبوب” شماره ش را که دیدم تعجب کردم! یک سال بیشتر بود که از هم خبری نگرفته بودیم بین حال و احوال پرسی اش گفت: داشتم مخاطب های گوشی ام را چک می کردم اسم ت را دیدم، به یاد آوردمت! زدم زیر خنده : مرسی که فراموش ام کرده بودی…… بیشتر »
“هوالمحجوب” همیشه داشتنِ همراه برای رسیدنِ به مقصد مایع امید و سرزندگی است .چیزی که حالا بعد از گذشت چهارسال من ، از دستش داده ام . دو همراهی که در مسیر درس کنارم بودند و آنتراک های بین کلاس های درس را با آنها میگذراندم حالا از این… بیشتر »
“هوالمحبوب” یکی از دوستان پیام داد و دعوتم کرد یکشنبه به صرف عصرانه برم باغشون ، با کمال میل پذیرفتم :) قراره بریم تمشک چینی و بخور بخور . فقط نگرانیم علیارِ ! علیار هم اونجاست . از واقعه گذشته تا به اکنون هیچ چیز تغییر نکرده . . . به… بیشتر »
“هوالمحبوب” زیر باران دستهایمان باز بود ، لبخندِ از شادی روی لبهایمان ، می چرخیدیم . . . صورتمان رو به آسمان بود و قطرات یکی پس از دیگری کوبیده میشدند رویش چشم بسته بلند بلند آواز میخواندیم و میخندیدیم ! همان آوازی که آن روزها همه با… بیشتر »