“هوالمحجوب” شاید اگه بودی و نگاهم را آن لحظه می دیدی، مثل دفعات قبل سر تکون می دادی و می پرسیدی: - چی شد؟! و من برای هزارمین بار می گفتم: - تهران شهر مزخرفیه! می گفتم که چقدر زشتی داره. که چقدر تبعیض داره، که چقدر… برای هزارمین… بیشتر »
کلید واژه: "مترو"
“هوالمحبوب” خسته و کوفته سوار شدم، این وقت ها اصلا به این فکر نمی کنم که جایی برای نشستن پیدا کنم و یا اصلا قبل از گذاشتن پا یک صندلی خالی نشون کنم و تا در باز شد بِدو پرواز کنم و خودمو برسونم بهش که چی؟! که آن سه ایستگاه که ده دقیقه ای… بیشتر »