“هوالمحجوب” حال ِش خوب نیست. ابروهای پرپشتِ کشیده ش همه ش تو همه! جرات شوخی ندارم. حتی چندبار قدم برداشتم، اما دیدم لباش برای خندیدن همکاری نمی کنه! یذره فقط کش میاد و یه لبخند بی روح تحویلم میده. لبخندی که قشنگ مشخصه زوریه، بیشتر برام… بیشتر »
کلید واژه: "پیاده روی اربعین"
“هوالمحبوب” گفت: میدونی از چی انقدر تشویشم؟! شنید: از چی؟! جواب داد: از اینکه اون کربلاست… شنید: مگه هرکی رفته خواستنی بوده؟! گفت: لابد بوده دیگه! آخه زائر حسینه! شنید: بل ما اکثر الضجیج و اقل الحجیج… پرسید: یعنی چی؟! جواب… بیشتر »
“هوالمحبوب” کاش سرد می شد. کاش فریاد می شد. کاش خالی می شد. کاش… حس کسی را دارم که عزیزی از دست داده ولی نمی تواند عزاداری کند! این دومین سال است که دلم برایت له له می زند. می خواهدت.. سالهاست منتظر این بی تاب شدنم. این خواستن. این… بیشتر »