“هوالحبیب” هندزفری را توی گوشم فرو می کنم، چشم هایم را می بندم و با هر نوای زینب زینب موذن زاده محرم های گذشته را مرور می کنم. خودم را وسط مراسم های پدر می بینیم. درست همانجا که شور می گرفتند و صدای سینه زنی بلند تر از قبل به گوش می… بیشتر »
کلید واژه: "زینب"
“هوالمحبوب” گفت: میدونی از چی انقدر تشویشم؟! شنید: از چی؟! جواب داد: از اینکه اون کربلاست… شنید: مگه هرکی رفته خواستنی بوده؟! گفت: لابد بوده دیگه! آخه زائر حسینه! شنید: بل ما اکثر الضجیج و اقل الحجیج… پرسید: یعنی چی؟! جواب… بیشتر »
“هوالمحجوب” امروز پرچم متبرک شده ای را آورده بودند که وقتی دستم رسید فقط بوش کردم فقط نفس کشیدمش و هربار محکم تر از قبل عطر دل انگیزِ حرم را توی بدنم فرو خوردم. + دیر رسیده بودم ولی پرچم توی باکس مخصوص خصوصی وار رسید دستم :) روزی نفس… بیشتر »
“هوالشافی” در این چند روز تمامِ سعی ام را کردم تا درست مثل بقیه در مراسمات باشم. هرچند با سلیقه ای متفاوت، اما بودم. هرشب حوالی هشت سر به پایین رفتم حسینیه سرِ خیابانمان و نیم ساعت پای منبرِ یک عزیز نشستم و بعد از روضه ی او، دوباره سر به… بیشتر »
“هوالمحبوب” می دانی کجا جگرت را پاره پاره می کند؟! آنجا که؛ شوکِ غارت تمام نشده آب به خیمه رسید… بیشتر »
“هوالشافی” مويه نکن، اشک مریز بر سینه مکوب، چنگ نزن مصیبت تازه از امشب شروع خواهد شد… بیشتر »