“هوالمحبوب”
نگاهم میکند ، بدون مقدمه میگوید :
تو چقدر لوسی !!! زیادی لوس بودن های دخترانه درونت هست اصلا از رفتارت
معلوم است که سرد و گرم زندگی را نچشیده ای !!! انقدر که تو ناز داری انگار
که تو خوب وضعیتی هستی ! زمختی را نداری لطیفی خانمانه داری !
همه ی این حرفها در یک مکالمه چند دقیقه ای با کسی که اولینبار بود با من
برخورد مستقیم داشت زده شد! حقیقتا حرفی برای زدن نداشتم ، ما آدم ها کی یاد
میگیرم بفهمیم که هرکس به اندازه زندگی اش یک تکه مشکلات داشته و با
آنها دست و پنجه نرم کرده چه بسا در حال حاضر هم مشغول کشتی گیری
با مشکلاتش است .
ولی با تمام این مشکلات معتقدم دلیلی بر این نمیبینم ظرافت های خانمانه
را بریزم دور ! من ذاتا یک خانمم ، هم روحم هم جسمم متشکل از یک کلمه است
آنهم خااااانم ! توقع ندارید که با گذشت هر مشکل سبیل چرب کنم و زمخت شوم!
زیبایی های درونی ام را دور بریزم و ذاتم را از آن چیزی که هست جدا کنم ؟!
پس کی زنانه گی کنم ؟! وقتی کل زندگی ادم ها پر است از مشکلات .
بعضی خانم ها بلد نیستند خانم باشند دیگران را میکوبند ! من همینم جانم
با تمام این رفتارهای لوسانه و ظریفانه ادا در نمیآورم همینم همین !