“هوالمحجوب”
مولایمان علی علیه اسلام توی حکمت133 میگن که؛
<<دنیا محل گذر است نه اقامت گاه.>>
همین جمله برای توصیف این حیات کافیه. محل گذر… یعنی تو همیشه باید عبور کنی
بگذری. و این گذشتن صرفا مختص به زندگی کردن، روال و یک مسیر را رفتن نیست.
بلکه اشاره به از دل عبور کردن داره! اشاره به دل نبستن داره. اشاره به بند نشدن داره.
حالا این بندگی هم تعاریف مختلفی داره نسبت به هر فرد. گاهی ما دلبند درسمون
هستیم.گاهی شغل. گاهی فرزند.گاهی خانواده. گاهی یک فرد حتی! جوری که فراموش
می کنیم هر لحظه ممکنه همینی که اینطور بهش بند شدیم از دستمون بره.
بعدترش اشاره می کنن که ببین هرکس موند و پابند شد هلاک شد. و هر کس خودشُ
از این دلبستگی ها کند آزاد و رها شد.
ماها خیال می کنیم اگه از اینی که بی نهایت دوستش داریم بِبُریم دیگه حیاتی نخواهیم
داشت. میمیریم. از بین می ریم. زندگیمون بی معنی میشه. این تجربه ی شخصی منه؛
حقیقت اینه که وقتی از کسی یا چیزی که علقه ی شدیدی بهش داریم کنده می شیم
تازه حیات از اونجا آغاز میشه. انگار دوباره روح جان میگیره و سبک میشه.
سخت هست. بله قطعا سخته. ولی شیرینی بعد از رهایی چنان آدم را در بر میگیره که
تمام اون سختی ها برای ثانیه ای از بین میره. به معنای واقعی به آدمی قدرت پرواز
میده. و چه لذت وصف ناپذیری داره دل کندن. لذتی هزاربار فراتر و شیرین تر از
دلبستگی..