“هوالمحبوب”
وحشتناک ترین حالت ممکنِ یک روزه داری که کل روز رو تشنگی و گشنگی کشیده
و درست هفت دقیقه مونده به افطار، از درد به خودش بپیچه و بعد خدا خدا کنان بگه
که این ناجوانمردانه ترین حالت ممکنه که الان روزه ش باطل بشه و در نهایت درست
دوسه دقیقه مونده به افطار روزه ش باطل بشه، در ماه مبارک وجود نداره!
هرچند که موجبات شادی خانم های اهل خانه را فراهم کردم و مثل این روضه خوان های
قهار هر پنج دقیقه روضه ای می خواندم و های های به بخت سیاهم می خندیدم!
اما در هر حال یک احساس گنگی همراهم بود که بخاطر درد زیاد بدن اجازه ی بروزش را
نداشتم و مجبور شدم کل همون تایم دورهمی ساده خودمان را دراز به دراز در آشپزخانه
بیفتم و به جمع جور کردن آشپزخانه و ایضا شوخی ها و محبت های ریز خواهر و خانم برادرها
خیره بشم. هر چند دقیقه هم مادر با چند جمله ی مادرت بمیره! حالت چطوره سراغم را
می گرفت و در این گیرو دار هم خانم زن عمو تشریف فرمای سرپایی شد و با دیدن ریخت
کج و ماوجم خیال کرد روزه بردتم و دارم اذیت میشم.
خلاصه ی مطلب اینکه در این دو روز جز اینکه مثل یک تکه گوشت یک گوشه بیفتم و هر
چند دقیقه ترک یک دیوار را نشانه بگیرم و برایش های های بزنم زیر گریه هیچ حرکتی از
من سر نزده.
امروز هم وقتی بیدار شدم با نگاه کردن به سقف و گوشی و دیوارها به این نتیجه رسیدم که
امروز روز غصه خوردن است و من غمگینم! :/
هر ماه این اوضاع چرت و مسخره را می گذرونیم و هربار با یک تنش و رفتار و اخلاق جدید
سوپرایز میشیم!