“هوالمحبوب”
ده روزی می شد که ته تغاری خانواده بر اثر سرطان دنیا را وداع گفته بودحالا درست بعد
از ده روز پدر خانواده شبی که برای ته تغاری مرحوم مراسمی گرفته شده بود، چشم هایش
را روی هم گذاشت و رفت…
داغ پستِ داغ. داغ اولی سرد نشده داغ دومی هیزُم رویش ریخته و آتش زبانه کشید.
نمی دانم چرا با این اتفاق بی هوا یادِ مینا افتادم. خوش خوشان وارد خانه شدم و مقابل مادر
ایستادم، که خبر فوت همسر اورا بهم داد. مرگ همسر مینا خیلی ناراحت کننده بود. ولی ناراحت
کننده تر از آن این بود که خانواده همسرش در عرض فاصله ی چند ماه پستِ سرهم پسرهای
جوانشان را از دست داده بودند و همسر مینا تنها پسری بود که برایشان مانده بود ولی…
مرگ حق است. به قول میم نگاه ما باید درست شود و بفهمیم که همه ی اینها نشانه ای هستن
تا یادمان نرود ماهم ماندنی نیستیم. خدا به بازمانده هایشان صبر بدهد.
+ چند وقتی ننوشتم و دستم به نوشتن نمیاد :)
++ برای ما دعا کنید دوباره زنده بشیم.