“هوالمحجوب” از بالا خبر رسید که اون چهارواحدی را پاس شدم خدایا ! چرا زمین نیستی محکم بغلت کنم و ماچ بارونت کنم :))))) بیشتر »
آرشیو برای: "بهمن 1395"
“هوالمحبوب” حرف از مرگ و مراسم شد ! یادِ مراسم پدربزرگ افتادم !!! پدر بزرگ من تنها یک برادر داشت که آنهم در جوانی از دنیا رفته بود مادربزرگم هم دقیقا مثل پدربزرگم تنها یک خواهر داشت که او هم از قضا در جوانی به رحمت خدا رفته بود . . . این… بیشتر »
“هوالمحبوب” من اصلا دوست ندارم در مراسم ترحیم کسی حضور داشته باشم راستش طاقتش را ندارم . . . فکر کنم هیچ کسی دوست نداشته باشد ، حضور پیدا کند! اما خب طوری هم نبوده که شرکت نکنم ، حتی اگر در مزار حضور داشته باشم و ببینم میتی را برای… بیشتر »
“هوالمحبوب” این روزها انقدر پر از فکرم که نمیدانم چه چیزی را ثبت کنم ! انقدر پر از مشغله ام که حتی گاهی فراموش میکنم که نیاز به چیزهایی هم دارم این روزها ذهنم پر است ، خیلی پر . . . از طرفی هم باید تا 18 ام مقاله و پاور و وبلاگ آماده کنم… بیشتر »
“هوالمحبوب" صدای تلوزیون در خانه پیچیده بود : از صلابت ملت و ارتش و سپاه ما جاودانه شد از فروغ سحر پگاه ما صبح آرزو دمیده از کرانه ها شاخه های زندگی زده جوانه ها این پیروزی خجسته باد این پیروزی یاد شعر دبیرستان افتادم که میخوندم با همون… بیشتر »
“هوالمحبوب” 1- آدم باید یک گوشه دنج داشته باشد وقتی از همه چیز بُرید و کم آورد حداقل این گوشه دنج پناهگاه روحِ خسته اش باشد - دلم حرم می خواهد- 2- امروز شروع اولین کلاس بود ، خدارا شکر میکنم نبودم و نمره را همکلاسی برایم فرستاد می توانست… بیشتر »
“هوالمحجوب” من عارف دلتنگم ، یا زاهد دل سنگ؟ هر رور نقابی زده ام روی نقابی . . . بیشتر »
“هوالمحبوب" خیال خامیست که ؛ قلباً به چیزی امید داشته باشیُ عقلاً مردود باشد . . . ” قالَ ماریا “ پ.ن: از آنچه می ترسیدم سرم آمد، الهی شکر. . . بیشتر »
“هوالقادر” امشب رفتیم منزل شاعرجان، موقع برگشت هوا بوران شدید و برفی شد مسیر را ميرفتيم که یکهو ماشین از راهش جدا شد و سر خورد. . . اگر میم در آن لحظه خدا کمکش نمیکرد و با فکر ترمز را رها نمیکرد و فرمان را نمیچرخاند قطعا به آن بتن بزرگ… بیشتر »
“هوالخالق” اینکه مدام میگن خانم ها همیشه موقع رفتن به جایی اولین چیز که ميگن این جمله اس: حالا من چی بپوشم؟! متاسفانه حقیقته! همین الان دارم فکر میکنم که چی بپوشم تا تو مهمانی راحت باشم :/ کلا آدم هایی که نسبت به حجاب حساسیت دارند… بیشتر »
“هوالمحبوب” وقتی در حال صحبت بودیم و بچه اش پرسید مامان کاروان سرا یعنی چی یه خورده که چه عرض کنم شاید بیشتر از یه خورده مکث کرد و با خنده گفت چه میدووونم ! برو از بابات بپرس. . . بعد سرم را چرخاندم به طرف باباشون ببینم جواب ایشون چیه !… بیشتر »
“هوالمحبوب” دو ساعت صبح بعد از اذان خوابیدم ! در خواب عاشق شدم بعد هم عشق رفت و شکست عشقی خوردم ! بشکه بشکه هم اشک ریختم ! آخرش هم فارغ شدم و بیخیالش!!!! من اگر از خوابهایم یک فیلمنامه بنویسم به گمانم موفق می شوم :/ بیشتر »
“هوالمحبوب” خانم برادرجان پیغام داد که یک شنبه برای نهار میهمانش باشم :))) با کمال میییییل پذیرفتم . . . گفتم خوب آب و جارو کن که خواهرررر شوهرررت دارد می آید D: یک دنیا فیلم ببرم و دوتایی نگاه کنیم . . . خوش بگذرانیم :) به سرم زده… بیشتر »
“هوالمحبوب” سر مزارش که ایستادم وقیحانه زُل زدم به چهره اش که روی سنگ نقش بسته بود نیشم تا بناگوش باز و بی اختیار گفتم : چطوری سید ؟؟؟ یک دور روی سنگ چرخیدم به رنگ آمیزی سنگ دقت کردم !انگار که چک کرده باشم که مزارش بی رنگ نشده باشد و… بیشتر »
“هوالمحبوب” وقتی امروز صحنه های سیل سیستان و بلوچستان و وضع مردم را دیدم دنیایی غم عالم به دلم نشست ! این مردم چقدر مظلومن . . . چقدر از حقی که برایشان است محرومن و دم نمیزنن . . . :( بیشتر »
“هوالمحبوب” در کافه با سید نشسته بودیم و نوشیدنی میخوردیم و حرف میزدیم سید هم چند تصویر آورده بود تا به من نشان بدهد در همین گیر و دار یک خانمی با پالتوی مخمل ِ خز دار و یک آرایش کاملا افتضاح وارد شد میز کناری ما نشست ، بعد از ثانیه ای… بیشتر »
“هوالمحبوب” دیروز وقتی حرف ریحان و تغییر عقایدش شد ، به این فکر کردم که در همه ما خصوصیت ها یکسان است . درواقع وجود ما یک زمین است و از هر خصوصیت چه بد و چه خوب یک دانه در آن کاشته شده . . . حالا برحسب وقایع ای که پیش می آید و شرایطی که… بیشتر »
“هوالشافی" غم انگيزتر از غمگین بودنت، این است که بخواهی با پاشیدن رنگ و لعاب به چهره ات غمگینی چهره بپوشانی و خودت را عادیُ مثل همیشه نشان بدهی. . . بیشتر »
“هوالمحجوب” ما همه شکل توییم مادر : مظلومانه زندگی خواهیم کرد بی زبان و قانع حق دفاع از خود را نخواهیم داشت چون هميشه مقصریم! حق انتخاب را هم نخواهیم داشت چون مومنه حق ندارد مثلا فلان چیز از دنیا را بخواهد، در آخر هم طوری خواهیم مردُ… بیشتر »
"هوالمحجوب" هرکسی به یک شیء ای تعلقِ خاطر خاصی دارد ! خواه یک وسیله ناچیز که شاید با دیدنش بگوییم این چه ارزشی دارد ولی برای خود شخص دنیایی ارزش دارد . داشتم وسیله هایم را گردگیری میکردم . . . مرتب پاک میکردم و روی میز میچیدمشان . . . یک نگاهی به… بیشتر »
"هوالمحبوب" امروز آخرین امتحان بود ، همکلاسی ها ذوق اتمام و یک نهار دورهمی را داشتند . . . خلاصه اینکه نشستیم در ماشین و بگو و بخند رفتیم یک فست فود برای زوال بدن به رگ زدیم!!! من هربار هر خوردنی آماده اعم از سوسیس و ژانبون و کالباس و پیتزا و . . .… بیشتر »
"هوالمحبوب" هيچوقت کوکی نوتل را که از شکلات تلخ و کره بادام زمینی تشکیل شده با چای مخلوط نکنید! من انجام دادم اصلا خوب نشد :/ بیشتر »
"هوالمحبوب" امشب همه همکلاسی ها یک صدا زمزمه می کنند : " ای مغز به جانِ خودمان این آخرین امتحان است طاقت بیاور و داده ها را ذخیره کن . . . بیشتر »
"هوامحبوب" فردا آخرین امتحان است و من لبریز از شوقم فردا ازاد خواهم شد . . . :) منَ الله توفیق D: پ.ن : زنگ زدم تا جواب بعضی سوال ها را بگیرم میپرسد درس خواندی میگویم نه تازه میخواهم شروع کنم ، با خنده : تو درس بخوانی چه کسی فیلم ببیند و کتاب… بیشتر »
"هوالمحجوب" هرچه لِوِل کلاس زبانمان بالاتر می رفت ساعت هایش هم بزرگانه تر میشد ! آن آخرها هم کلاسمان ساعت 8و نیم شب تمام میشد و زمستان بود و هوا زود تاریک میشدپرنده هم در آسمان پر نمیزد چه برسد بر آدمیزاد !!! جالبی اش اینجا بود که نه خانواده من و نه… بیشتر »
"هوالمحجوب" هنوز یاد نگرفته ام بعضی حرفها را حتی از سر دلسوزی به بعضی ها نگویم ! چقدر این روزها پر از استرسم :( هم فشار امتحانات و هم شروع سال جدید و . . . اصلا بوی بهار که به مشامم میرسد مضطرب می شوم ! از اینکه ترم بعد چه چیزی برایم رقم میخورد ،… بیشتر »
"هوالمحجوب" چند روز پیش گوشواره هایم را بی دلیل در آوردم و در صندوقچه گذاشتم که البته بعد از تذکر اکید مادر مبنی بر چرا در آوردی بیانداز ترسان ترسان به صندوقچه رجوع کردم و دوباره انداختم !!! حقیقتا خیلی اهل جواهرات نیستم و بیشتر بدلیجات و نقره می… بیشتر »
"هوالمحبوب" خبر رسید که جنوب میبرند و رایگان !!! ما هم کیفور شدیم که چه عجب حرکتی زده اند ! الحمدلله لوس های کلاس فرمودند که چون با قطار نیست نمی اییم وگرنه بعد از این امتحانات سفر لازم بود . . . :/ نامردا اول از همه به دوست پیشنهاد دادم که دوست… بیشتر »
"هوالمحبوب" سنجاق سینه های دوست داشتنی :))) بیشتر »
"هوالشافی" من از آن دسته آدم هایی هستم که تا به مرگ نرسم پایم را در مطب نمی گذارم ! حالا دوباره سرگیجه هایم شروع شده و اطمینان دارم که از کمبود ویتامین است و مخصوصا اینکه دوباره ریزش مو پیدا کرده ام و موهای عزیزم دسته دسته از من خداحافظی میکنند و… بیشتر »
"هوالمحبوب" آدم فیلم های اصغر فرهادي را که میبینه به پوچی مطلق میرسه! خیلی دوستدارم ببینمش و بهش بگم: داداش! هدفت از ساخت این فیلم های خاکستری چیه!!!؟؟؟ پ.ن: بدبختی همه جا هست اما مهم اينه که چطور ببینیم و چطور نشانش بدیم! بیشتر »
"هوالمحبوب" من هنوز حسرت آن اردوی باغ وحش چهارم دبستانی که به دلیل پرت شدن آقای شین- مدیر مدرسه- از پشت بام کنسل شد را در دل دارم :/ آن روز وقتی خبر پرت شدنش را از پدر شنیدم تنها عکس العملم این بود: باغ وحش!!! چقدر ذوق داشتم برای آن اردو. . . هنوز… بیشتر »
"هوالمحبوب" امروز بیخود و بی جهت هوس کردم با دست آب بخورم، دستم را چسباندم به شیر آب و صورتم را نزدیک به آب درون دستم کردم. . . ناخودآگاه یاد دبستانم افتادم یک دوره ای دقیق یادم نیست چه پایه ای بودم، دو نفر که آنموقع ها انتظامات نام داشتند را… بیشتر »
"هوالمحبوب" دیشب از کوره در رفتم !!! توی گروه دبیرستان به لورا گفتم خاله زنک ! گفتم لطفا ساکت باش و کم موش بدوان . . . خلاصه اینکه خیلی زیبا خودم را خراب کردم ! ولی برایم اصلا مهم نیست ! یک چیزی که برایم جالب بود این بود که همه فکر میکردن من و لورا… بیشتر »
"هوالقادر" بعد از واقعه ناگوار پلاسکو مثل اینکه یه کوچولو به خودشون تکون دادن و مدام دارن میگن اگر گسل ها فعال بشن و یک زلزله مامان بیاد اونوقت چه گِلی به سرمون بگیریم با این بافتهای فرسوده تهران !!!! داشتم شبکه مستند نگاه میکردم ، یک مستندی بود در… بیشتر »
"هواشافی" دیگر نمیتوانم خودم را دلداری بدهم ! دیگر حتی دلم هم این امیدهای واهی را باور نمیکند . . . انگار همه امیدها رنگ تیره به خود گرفته اند ! نیست ، نبود آنطور فکر میکردم ! الان جز خودت یقه چه کسی را بگیرم !؟ سر چه کسی فریاد بزنم ؟! به چه کسی… بیشتر »
"هوالشافی" همیشه یک نقطه کوری هست که از جان دادن هم برایت طاقت فرساتر می شود . . . کم آورده ام ، همین ! بیشتر »
"هوالمحبوب" خریت که شاخ و دم نمی خواهد ! همین که مدتها برای کسانی که قدر نمیدانند سواری بدهی خودش خریت است ! همین که یک عده دلسوزی و مهربانیت را بگذارند پای ساده لوحیت و تو چشم و گوشت را ببندی خریت است! همین که یک عده تو را پله ای برای رسیدن به… بیشتر »
"هوالمحبوب" یک تصمیم گرفتم در مورد درسم ! ولی نمیدانم عاقلانه هست یا نه . . . نمیدانم دارم چکار میکنم ، نمیدانم عملی کنمش یا نه ! واقعا نمیدانم . . . بیشتر »
"هوالمحبوب" فکر کنم همه وقتی به آخرین امتحانات ترم ميرسن فقط به نمره قبولی اکتفا میکنن! درست مثل من که با خودم سنجیدم و گفتم اگر استاد چهارنمره عملی کلاس را بهم بدن يه هشت نمره هم از برگه بگیرم 12 میشم و حله!!!! یعنی وضعیت تا این حد حاده!!!… بیشتر »
"هوالمحبوب" هرچقدر میرم جلوتر احساس میکنم بیشتر دارم فرو میرم تو این باتلاق ، خدایا صبرم بده تحمل و استقامت بهم بده . . . بذار حداقل این مسیری که دارم طی میکنم به سرانجام برسه. . . بیشتر »
"هوالمحبوب" دیوانه یعنی من! که قبل خواب گوشی همراهم را از سایلنت در اوردم و ساعت 3 صبح یک آدم بیشعور به گوشی همراهم زنگ بزنه و بیدار بشم و خواب آلود خواب آلود فکر کنم آلارم گوشیم و زدم خاموش کنم نگو جواب داده ام و گرفتم خوابیدم!!!! فکر میکردم… بیشتر »