“هوالحبیب” خواستم اقرار کنم.. آمدن از زبانم شروع کنم، چشم هایم فریاد زد، آمدم از چشم ها بگویم گوش هایم ولوله کردند چشم ها را رها کردم که از گوش ها حرف بزنم، دست هایم لرزیدند. ناگهان فهمیدم تمام اعضای بدنم حرفی برای گفتن دارند، درمانده شدم… بیشتر »
آرشیو برای: "تیر 1400"
“هوالحبیب” هیچوقت هیچوقت هیچوقت چیزی رو با ذلت نخواید، با کم شدن عزت نفستون معامله نکنید. همیشه اولویت چهارچوب هاتون باشه. همیشه… توی این دنیا هیچ چیزی ارزش زیر پا گذاشتن خودتون و شعورتون را نداره. باور کنید که ارزش شمایید نه… بیشتر »
“هوالقادر” نزدیک به بیست روزه که قند و شکر حذف کردم و حدالامکان از مواد غذایی که قند مصنوعی دارن استفاده نمی کنم. دلیلی هم برای اینکار ندارم. شاید یکجور مواخذه و تادیب باشه. فقط میدونم یک روز بیدار شدم و بعد از اون روز چایی هام بدون قند… بیشتر »
“هوالمحبوب” هورمون های عزیز پایی که روی گردنم گذاشته بودن را کمی آزاد کردن و حالا راحت تر می تونم نفس بکشم. گذر عُمر واقعا چیز عجیبیه! از نظر طولی زمان زیادی صرف شده تا به اینجا برسم ولی به چشم من کوتاهه خیلی کوتاه.. امروز یک سال بزرگتر… بیشتر »
“هوالمحبوب” چنان رقیق شده م که برای ترک دیوار هم می توانم ساعت ها اشک بریزم.. + ان شاء الله که بخاطر هورمونه! بیشتر »
“هوالمحبوب” کاش بگیم که چقدر علاقه داریم به هم. کاش هر چند وقت یکبار ابراز کنیم که بودن ها چقدر برامون مهمه و قدردان ش هستیم. کاش ارزش را توی رابطه هامون یادآوری کنیم. + من باز درگیر هورمون هایی شدم که تک تک سلول هام فریاد می زدنن… بیشتر »
“هوالمحبوب” حسام چهار و نیم ساله هرچند وقت یکبار گوشی مامانش بر میداره برام یه سلفی از خودش می فرسته و ویس هاشُ با این جملات شروع می کنه؛ - سلام خاله ی قشنگم خاله ی خوشگلم :))) + من میمیرم براش. همین/ بیشتر »
“هوالمحبوب” چند سالِ پیش خواهرم همسن الانِ من بود، وقت هایی که می رفت سرکار بهش خیلی نگاه می کردم، به ظاهرش، به اینکه یه شال، کیف وکفش و.. را چند روز پشتِ سر هم استفاده می کرد. همیشه به این فکر می کردم چقدر خواهر سهل انگاری می کنه توی… بیشتر »
“هوالمحبوب” پرسید: چی آزارت میده؟! جواب داد: همیشه دیر رسیدن… بیشتر »