“هوالمحجوب” دلم می خواست جای این آشفتگی در خواب، رویای خوبی رقم می خورد. نه اینکه گیسو باشد، حاء باشد، دو شخص ناشناس باشند. برف باشد جاده باشد. مسیرِ ناآشنا باشد. و کسی که مدام خودش را به من تحمیل کند! آشفته بازاری شده است خوابهایم… بیشتر »
کلید واژه: "خواب دیدم"
“هوالمحبوب” خواب دیدم جا ماندم… مادر رفت، خاله هم پشت بندش! قرار بود من را هم ببرند اما یادشان رفت… خیابان بود. من بودم. گردش های بی هدف. مقابل اینه به رژ لب جیغ قرمز رنگم نگاه می کردم و با خودم می گفتم چطور با این ارایش… بیشتر »
“هوالمحبوب” خوابِ تلخ ، کام را که تلخ می کند هیچ، فوج فوج غمِ بی درمان را هم به دلت می ریزد . بیشتر »
“هوالمحبوب” پنجره ای بزرگ رو به دریا و پرده ی حریری که با هر نسیم تکان میخورد . دختری روی شن های ساحل قدم میزند همراهِ لبخند . و پاهایی که شن ها را باولع لمس میکنند . . . نکند بهشت را در خواب دیده ام ؟! پ.ن: روح جان در این چند روز… بیشتر »
“هوالمحبوب” کیفم را روی یک سکو گذاشتم و رفتم . موقع بازگشت دیدم کیفم خالی شده است ، کیف پولی که همیشه کارتهای شناسایی ام در آن بود نبود در عوض کارتهای شناسایی درون کیف بود . با حول دست چرخاندم و دیدم گوشی همراهم هست . یک نفس راحت کشیدم و… بیشتر »