“هوالمحبوب” روی صندلی مقابلش نشسته بودم و دردهایش را می شمردم. نگاهم می کرد حرف میزد آه می کشید. لبخند می زدم. طلب صبر داشتم، خواهش درک طرف مقابل… یک ساعت تمام شنونده ی دردهای دختری بودم که با یک موقعیت شناسی رفع می شد. بعضی مشکلات… بیشتر »
کلید واژه: "مشکلات"
“هوالمحبوب” به نظرم از یکجا به بعد مشکلات آدم را بزرگ نمی کنن، بلکه پیر می کنن. + چقدر دلم برای وبلاگ اقای پدر تنگ شده :( بیشتر »
“هوالمحبوب” اولی : -می دونی؟! مثلا دوستم خیلی زندگی خوبی داره، خیــــــلی. قبل از زادواج هم عالی بود بعد از ازدواج هم. کلا خوشبختِ و چیزی کم نداره. اصلا چرا راه دوری بریم همین خانم برادر خودم قبل از متاهلیش را می دیدی از فلان جا آمد… بیشتر »
“هوالمحبوب” مقابل گنبد نشسته بودیم میلادش بود، نقاره ها به صدا در آمده بودند ، مردم با شادی این نقاره ها شاد شده بودند و کف می زدند . من هم بجای شادی یاد میلاد امام محمدباقر افتاده بودم و لحظاتی که همان چند ماه قبلش که در مدینه و مکه… بیشتر »