“هوالعالم” دچار یک بی رگ و ریشه گی خاصی شدم! چیزی شبیه به “بیخیال مطلق” و یا ” ولش کن بابا” یا اصلا ” به من چه! ” با این توجیه و تدبیر که هر چیز اقتضای زمانی خاص خودش رو داره و باید رها کرد تا رسید به… بیشتر »
آرشیو برای: "آبان 1398"
“هواللطیف” برف را که دیدم، نه لبخندی بود نه ذره ذوقی… یاد متنی افتادم از نمیدونم کی! که مضمون ش بر این سوار بود که لذت دیدن برف را و یا بهتره بگم تعبیر برف را در هر پله ی زندگیش بیان کرده بود و آخرش گفته بود که بعد از یک جایی برف… بیشتر »
“هوالمحجوب” همچین دولتی داریم که ذره ای برای شعور مردم ش ارزش قائل نیست. تا جلوتر از اجرای تصمیماتش مدتی رو صرف پختن اذهان عمومی کنه تا حداقل اینطور با شنیدن اخبار مثل فنر از جا در نرن و بهشون فشار وارد نشه. اگه تصمیمی گرفته شده و به نفع… بیشتر »
“هوالمحبوب” تعجب می کنم که اینهمه ناله و نفرین یقه ی یک آدم رو نمیگیره! هرچند که این دیدگاه که همه باید در این دنیا تاوان بدن کاملا اشتباست! این دنیا دقیقا مثل شکم مادری می مونه که فرزند ناقص ش تا زمانی که تو شکمش هست از نقصی که داره رنج… بیشتر »
“هوالحبیب” مهربانم! کاش می شد چشمانم دوباره روزی را ببیند که در صفی نشسته م. چند بار بلند شده و قدم زنان جلو پیش رفته م. شاهد شور و شوقِ ظاهر و قلب های دیگران می شدم. و درگر بار، همانجا که یک دفعه ولوله به پا شد! همان جا که بوسه ها به… بیشتر »
“هوالمحبوب” زمان می خواد تا بفهمی تصمیمی که گرفتی بهترین بود یا بدترین… بعد از چندماه، در عرض چند دقیقه فهمیدم چقدر خوب که مرخصی گرفتم! + خدایا خیرم توش باشه، لطفا! ++ فرصت مناسب همه کامنتارو جواب میدم، ببخشید واقعا. تایید… بیشتر »
“هوالمحجوب” ده سال پیش وقتی پدر بزرگ به رحمت خدا رفت با خودم می گفتم حتما حتما هر پنج شنبه باید برم سرخاکش. لذا تا چندین ماه هم شرایط همین بود. هر پنج شنبه که می شد با معصومه دوتایی باهم می رفتیم بهشت. معصومه هیچکسُ تو اون بهشت نداشت اما… بیشتر »
“هوالمحجوب” خنده داره نه؟! نمی تونی برای خودت باشی. نمی تونی توو خودت باشی. نمی تونی بری و با خودت باشی. نمی تونی نباشی و کنار خودت باشی. نمی تونی جایی باشی که تنها خودت باشی. نمی تونی… “خود” این چیزی که خیلی وقت ها حق… بیشتر »
“هوالشافی” هزار راه نرفته و تنی خسته! چاره چیست؟! بیشتر »
“هوالمحبوب” روی مبل نشسته بودم که با هیجان گفت فردا جشن هالووینه و خوشحال میشه که من هم توو این جشن حضور داشته باشم. هنوز پیشنهادش تووی مغزم جابجا نشده بود که فکرم سریع اِرور داد و با تعجب پرسید: تو؟! یعنی تو می خوای با این سیستم شخصیتی… بیشتر »
“هوالمحجوب” پُر میشن، خالی میشن، اما نمی ریزن… فکر می کنه، تحلیل می کنه؛ نکنه این گذشت های بسیار از حماقته نه بزرگواری؟! + چیَم من؟! آدم؟! ++ ای کاش اندازه نوک انگشت مراعات هایی که من می کنمُ بقیه نسبت بهم داشتن! بیشتر »
“هوالمحجوب” روضه شما گره خورده با روضه ی مادر… پ.ن: دعا کنیم برای هم. بیشتر »
“هوالمحبوب” (محتوای این پست پاک شد) بیشتر »