“هوالمحجوب” خیلی ناجوانمردانه س برای رسیدن به اهداف خودت چنگ بزنی به نقطه ضعفِ آدمها! و وقاحت را به حدی برسونی که تو روی طرف اقرار کنی؛ انقدر تلاش می کنی تا دل ش به رحم بیاد و بسوزه… که چی بشه؟! که به هدف شوم و مسخره ت برسی. که طرف… بیشتر »
آرشیو برای: "آذر 1398"
“هوالمحبوب” به مقدار خیلی زیادی گلاب خالی کردم توو چاییم و نشستم به مرور اینجا! + کم ذهنم اهل مروره! حالا اینجا هم شده سنگ جرقه.. ++ گلاب جهت آرامش :) بیشتر »
“هوالمحبوب” قبلِ اومدنِ پاییز! زیر گوشم زمزمه کردی؛ باید مشغول شد… شبای پاییز و زمستون سخت میگذرن. باید یه کاری کرد که بدونِ جون دادن سپری بشن… حرفات که تموم شد. خندیدم! گفتم: که چی مثلا؟! شب که خیلی خوبه! مخصوصا پاییز… بیشتر »
“هوالحبیب” روی دیوار دلم ی طاقچه میسازم. ی روبان مشکی گوشه عکسِ قاب شدت می زنم، می ذارم رو همون طاقچه :) هرچند وقت هم که چشمم بهش افتاد فاتحه ای نثارت می کنم. اینطوری دردش کمتره! + از دست رفته ها… ++ از دست نرید هیچوقت. بیشتر »
“هوالمحجوب” آدم ها همیشه متوجه تغییر رفتار اطرافیانشون با خودشون میشن. ولی هیچوقت متوجه نمیشن که مسبب این تغییرات خودشونن! + هیچ توجیهی مثل؛ حالم خوب نبود، اعصابم خرد بود، وضعیت فلان بود، دلیل برای رفتار زشت و غیرمحترمانه داشتن نیست. بیشتر »
“هوالشافی” الهی شکر که هر چند وقت یکبار تنمون درگیر بیماری میشه تا قدر عافیتُ بدونیم… بیشتر »
“هوالشافی” چقدر دلم می خواد مثل قبل طوفانی بنویسم… + خسته م! خیلی بیشتر از قبل. ++ کاش بقیه درک داشتن کاش می شد همه رهات می کردن تا خودت خودتو خوب کنی. کاش می شد قبل از فریاد زدن حالت همه خودشون می خوندن و بهت کمک می کردن! بیشتر »
“]والمحجوب” "نگارِ” سالار عقیلی فقط اونجاش که اواسط آهنگ موزیک بی کلام فولکور ترکی پخش میشه :) + ای طبیبا کو دوای درد بی درمانِ یار… کو!؟ :))) بیشتر »
“هوالخالق” زیباتر از خورشیدِ بیرون زده از پشتِ ابرهایِ تیره تازه باریده هم هست؟! + شُکر که می بینیم! ++ زیبایی ها چیزی جز یادآوری تو ندارند… بیشتر »
“هوالحبیب” ( محتوای این پست حذف شد ) بیشتر »
“هوالمحبوب” بچه که بودم عادت همیشگیم نشستن رو اُپِن بود. از شما چه پنهون هنوز هم هر از چندگاهی روش هوار میشم. میشستم روی اُپِن سیب زمینی هایی که مامام سرخ کرده بودُ با لذت می خوردم. یادمه یک بار وقتی مامان داشت جلوی اُپِن نماز می خوند… بیشتر »
“هوالمحبوب” زندگی فقط اونجاش که مادرت بشینه کنارت، زُل بزنه تو صورتت! بعد بپرسه؛ + ابروهاتو رنگ کردی؟! تعجب کنی؛ _ نه! تعجب کنه؛ + آخه خیلی مشکیه.. بعد چند ثانیه مکث کنه و چندبار زمزمه کنه؛ + ماشالله ماشالله! پ.ن: خندیدم! پرسید چرا… بیشتر »
“هوالمحبوب” ما همیشه در زندگی اولین هارو تو ذهن بایگانی کردیم. یعنی هر اولینی که اتفاق افتاده توی حافظه ثبت کردیم. حتی با گذشت زمان، هزار و هزاران بار مرورش کردیم، شاید از یاد برده باشیم ولی فراموش هرگز. اما تا به حال شده به آخرین ها فکر… بیشتر »
“هوالمحبوب” هیچوقت مترو کرج-تهرانُ دوست نداشتم. همیشه شلوغ و پر از هیاهو… قسمت خانم ها هم پر از فروشنده - هرچند که خیلی وقت ها ازشون خرید کردم و باید اقرار کنم که همیشه هم راضی بودم- *** از همان بدو ورود ساختمان مترو شروع کردیم به… بیشتر »
“هوالشافی” رخت می شستن توی دلم. همه ش فکر فردا بودم. فکر آزمایشی که ترسشو داشت. فکر اینکه فردا چی توو انتظارمونه! شبُ اصلا نخوابیدم شاید نهایتا دو الی سه ساعت. ولی دلم می خواست با دل و جون کنارش باشم. برای همین خودمو آماده کردم برای… بیشتر »
“هوالشافی” ای مرا در ته هر موی به زلفت بندی چه کنی بند ز بندم همه یکبار جدا پ.ن: دهلوی بیشتر »
“هوالمحبوب” چند وقت پیش توی چندتا مقاله خوندم که برای کتابخوانی نوشته بود “کمال گرا” نباشید! یعنی اگه کتابی باب میلتون نبود و با سلیقه تون جور نبود، راحت از ادامه خوندنش منصرف بشید و بذاریدش کنار. یاد خودم افتادم که نزدیک به… بیشتر »
“هوالمحجوب” اگه متوجه می شدم که چرا هرکی بهم میرسه اندازه یک جو معرفت تو وجودش نداره خیلی خوب می شد! بیشتر »