“هوالمحبوب” میگه: چقدر با هم تفاوت داریم. میگم: اگه این تفاوته نبود که الان از تعجب به هم نمی خندیدیم! بیشتر »
آرشیو برای: "مهر 1399"
ارسال شده در 29 مهر 1399 توسط . . . ماریا . . . در روزمرگی, حضور من تا ظهور تو, عاشقانه هایم برای تو
“هوالعالم” ای کسی که حتی در “سکوتم” مرا می شنوی… ای کسی که نگفته همه چیز را می دانی! ای کسی که بهتر از من، مرا می شناسی. به قلبم سکون، به روحم آرامش و به بدنم قدرت بده… بیشتر »
“هوالمحجوب” راستَ ش را بخواهی نبودنِ بعضی آدم ها در زندگی، پازلی را می ماند که همه ی تکه های َش در جای خود قرار گرفته اند به جز یک تکه ی گمشده که نبودن ِش بدجور ناقصیِ نقش و نگار طرح را فریاد می زند… + آدم باشید خب! بمونید تا… بیشتر »
“هوالمحبوب” میگه: + ((چند وقته محمدمهدی هوس کیک کرده بخاطر محرم و صفر به دلم میاد بپزم براش!)) میگم: - ((جانم دشواری نداره که! یه مَن توش پودر کاکائو بریز. کیک تیره میشه یه پاپیون مشکی هم بزن روش. مشکل حله! تیریپ عزاداری میشه! بده بچه… بیشتر »
“هوالمحبوب” هیچ آدمی از خوشبختی فرار نمی کنه! پس کسی که جدایی را انتخاب می کنه انگشت اتهام نگیرید سمت ش که کم طاقته یا دلیل ش مسخره س. در واقع همون دلیل برای ادامه ندادن به اون زندگی براش کافیه و جدایی هم به معنای شکست نیست. یک آدمی… بیشتر »
“هوالمحبوب” در هر “لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیم” ای که زمزمه وار از زبان خارج می شد بغضی فرو خورده شد. قلبی از لرزش ایستاد. نفس آرام تر خارج شد. و دل سکون پیدا کرد. + … بیشتر »
“هوالمحجوب” مولایمان علی علیه اسلام توی حکمت133 میگن که؛ <<دنیا محل گذر است نه اقامت گاه.>> همین جمله برای توصیف این حیات کافیه. محل گذر… یعنی تو همیشه باید عبور کنی بگذری. و این گذشتن صرفا مختص به زندگی کردن، روال و یک… بیشتر »
“هوالمحبوب” انگار توی مغزم پر از همهمه س. شلوغه خیلی شلوغ… حالت تهوع دارم و شب قبل خوب نخوابیدم. کلی زعفران ریختم توی چای تا کمی شاداب بشم. دارم آهنک گوش میدم تا ذهن آشفته م آروم بشه وبه سکون و تمرکز برسه. اشتهام از دست دادم. امروز… بیشتر »
“هوالمحبوب” این برنامه یه مهمون داشت به نام مهندس فتحی پور بی اندازه جزئیات را شرح می داد و در کنارش از آیات استفاده می کرد، بینش خودش را هم بیان می کرد. انقدر عالی بود اون نگاه و شرح از دنیای بعد از مرگ که مجذوب حرف هاش شده بودم. کلا… بیشتر »
“هوالشافی” (محتوای این پست حذف شد) + خدایا خودمُ سپردم به آغوشت.. و جز تو هیچکسی ُ برای التیام این درد ندارم هیچکس.. ++ خدا به عیسی علیه السلام گفت: من را همانند فردی صدا کن که در حالِ غرق شدن است و هیچ فریادرسی ندارد. یعنی انقدر… بیشتر »
“هوالمحبوب” می بینید! قبلا وقتی آدم های ماسک زده توی شهر می چرخیدند دلِ آدم مچاله می شد. ولی حالا همه چیز عادی شده. حتی شناختن آدم ها با یه ابرو و چشم! بیشتر »
“هوالمحجوب” اونی که وسط صحبت های همایون شجریان که داشت می گفت: پدر وصیت کردن که خراسان رضوی دفن بشن و ماهم به اتفاق این نظر را داریم. داد زد گفت: نهههه! فقط تهران! آدمُ یاد اون بزرگواری انداخت که در جواب صاحب عزا که وسط مراسم گفت مرحوم… بیشتر »
“هوالمحبوب” فارغ از هر نوع تفکر و اعتقاد سیاسی، این فرد هنر اصیل یک تمدن را داشت و همین برای یک ملت کافیه تا از دنیا رفتن ش ناراحت باشن! + من عادت ندارم استعداد آدم ها را قاطی تفکرات و اعتقادات مزخرفشون کنم. وگرنه اگه قرار باشه با… بیشتر »
“هوالمحبوب” یه خانمی بود، به اسم طیبه. ما بهش می گفتیم خاله طیبه. خیلی مهربون بود. خیلی… قربونت برم و جانم از دهن ش نمیفتاد. انقدری بود که هنوز هم که هنوزه بعد از گذشت اینهمه سال توی ذهنم نقش بسته و کم رنگ نشده. خانم زحمت کش و سختی… بیشتر »
“هوالمحجوب” حال ِش خوب نیست. ابروهای پرپشتِ کشیده ش همه ش تو همه! جرات شوخی ندارم. حتی چندبار قدم برداشتم، اما دیدم لباش برای خندیدن همکاری نمی کنه! یذره فقط کش میاد و یه لبخند بی روح تحویلم میده. لبخندی که قشنگ مشخصه زوریه، بیشتر برام… بیشتر »
“هوالمحجوب” وسط صحبت ها یه جوری بود. فهمیدم حال نداره. بهش گفتم: چرا بی حالی؟! مکث کرد.. بعد از کلی مکث نوشت: - دیروز بخش کرونایی ها شیفت بودم، یه دختره بود 25 ساله… حالش خیلی بد بود. دوباره مکث. - نمی دونم الان مرده یا هنوز زنده… بیشتر »
“هوالمحبوب” نمی دونم قصه ی آدم ها به کجا رسیده که اینطور همه به نوعی مشوش ند. کجای زندگی شون پلی خراب شده که متوقف شدن. من جمله خودِ من. که از این قصه مستثناء نیستم. ریشه ش پیدا نیست تا بفهمم چه آفتی به جان ش افتاده. فقط می دانم هیچ چیز… بیشتر »
“هوالمحبوب” دم غروبی که نم بارون زد، پیتیکو پیتیکو کنان رفتم تراس و کنار شاخ و برگِ درخت آلو چندتا چه چه زدم. حالا درسته صدام اندازه بلبل قشنگ نیست. اما این دلیل نمیشه هوا اینطور مست باشه و برای حالِ دلت حرکتی نزنی. وسط خوندن شعر فولکور… بیشتر »
“هوالمحبوب” پرسید: از زندگیت راضی نیستی؟ چی می خوای که نداری؟! برای جواب کل مغزم رو شخم زدم. فهمیدم که حتی توی زندگی خودم و خواسته هام هم کم توقعم. این خیلی بده، خیلی بد… بیشتر »
“هوالمحبوب” هرچند ثانیه بلند داد می زد که نرو اونور زنبور نیشت میزنه.. و من فکر می کردم چرا باید یک تذکر چندین بار تکرار بشه وقتی که گوشی برای شنواش نیست!؟ داشتم می کردم خب بره! نیش بخوره… این همه سال توی بچگی و بزرگی نیش زنبور… بیشتر »
“هوالمحبوب” ببین عزیزدلم! پشت معصوم که بَری از هر خطاست، حرف زدن! تو که جای خود داری… + عاقل باش ++ فقط چون خارج از درک و جنبه ی توعه همچین ریختی به هم! وگرنه خدا هم میدونه که حرف مردم برات پشیزی ارزش نداره. +++ اولین باره با… بیشتر »
“هوالمحجوب” دیگه هوا لباس پاییز به تن ش کرده، نم نم آسمون میگیره و خورشید میره پی مرخصی. دل های ما هم می پوکه از نبودن دوست داشتنی هامون. *** دیروز کلی غصه خوردم که امروز تو همین لحظه دردهای عصبی شکم شروع شده .. واقعا چیز وحشتناکیه… بیشتر »
“هوالمحبوب” لیوان چای را گذاشته بودم روی میز و جای اینکه روی مبل بشینم نشسته بودم کف زمین و زار می زدم… زار می زدم و غرهامُ می ریختم سر خدا. بیشتر »
“هوالمحبوب” همه ی ما محکوم به دل کندنیم… بیشتر »
“هوالمحبوب” والا پاییز بقیه رو عاشق می کنه! وگرنه تنظیمات منُ یه جوری مثل مرغا می کنه که تا هوا تاریک میشه خوابم میگیره تا ساعت ده جون می کنم که بیدار بمونم بعدش دیگه ده و نیم بیهوش میشم! از اونور هم پنج صبح طلوع نشده بیدار میشم.. چه… بیشتر »