“هوالعالم” شاید آن روزها درکی نبود و اگر بود هم به اندازه ای نبود که باید… اما این روزها باید بگویم تاب شنیدن مقتل ندارم. جوری که حتی دلم می خواهد وسط روضه دست روی گوش هایم بذارم و بلند فریاد بزنم تو رو به خدا ادامه نده، نگو . بدنم… بیشتر »
کلید واژه: "محرم"
“هوالمحبوب” داشت می گفت توی حرم برای دل ِش روضه خونده و گریه کرده! داشتم فکر می کردم چرا این محرم داغ ش آروم نمیشه… + می دونی غصه کجا پر رنگ تر میشه؟! اینکه توو دو قدمیت بودم آقا.. اما به جرم خانم بودن نشد حتی مزارتو… بیشتر »
ارسال شده در 20 شهریور 1398 توسط . . . ماریا . . . در قلم نوشت, حضور من تا ظهور تو, قریب اما غریب, خوشبختی های زود گذر, عاشقانه هایم برای تو
“هوالمحجوب” دردِ این دوریِ طولانی مدت را فقط یک بی خبر خواستن می توانست التیام بدهد. به گفته خودشان یک دفعه بدون اینکه حتی به یادت باشند؛ زنگ بزنند و بگویند: فلانی میایی؟! و تو بدون هیچ دودوتایی بگویی: بله! به دقایقی نگذشته در نهایتِ یک… بیشتر »
“هوالمحجوب” مگر مهم است کجا، کدام مراسم؟! هرجا که از تو بخوانند جای ما همانجاست… بیشتر »
“هوالمحبوب” و صدایت می زنیم؛ حسین حسین حسین بیشتر »
“هوالشافی” در این چند روز تمامِ سعی ام را کردم تا درست مثل بقیه در مراسمات باشم. هرچند با سلیقه ای متفاوت، اما بودم. هرشب حوالی هشت سر به پایین رفتم حسینیه سرِ خیابانمان و نیم ساعت پای منبرِ یک عزیز نشستم و بعد از روضه ی او، دوباره سر به… بیشتر »