“هوالمحبوب”
همیشه شروع ها همراه باترسند ، ترس از شکست و این ترس هم اغلب فعلِ “نمی توانم”
را با خود می آورد . آنوقت درست در همان مرحله اول یعنی فرضیه ای که در ذهن
پرورانده ایم به فراموشی سپرده می شود و یا در نهایت کاملا از ذهن پاک می شود .
امروز یک تصمیم گرفته ام که با ترس مواجه شد . ترس از همان شکست و در نهایت
درست مثل همان توضیح بالا “نمی توانم” هم پشتبندش آمد . . .
به این ترس اعتنایی نکرده ام و استارت مطالعه را زده ام .
هیچ تلاشی بی جواب نمی ماند . اگر بتوانم ، اگر خداوند یاری ام کند قطعا از الطافِ
خودش است و همان جمله معروف ” هذا من فضل ربی ” .
و اگر هم نتوانم قطعا از ناتوانی و کافی نبودن تلاش خودم خواهد بود .
جمله ای که آن روز در طی شروع به من گفت خیلی به دلم نشسته است .
اینکه مگر می شود برایتان کاری کرد و آنکار بد از آب در آید !؟
حقیقتا به این جمله ایمان آورده ام . و عمیقا تمام سعی ام را خواهم کرد .
باشد که رستگار شوم .
پ.ن1: اگر دعا کنید راهِ دوری نمی رود :)
پ.ن2: اگر در این کار موفق شدم در موضوع بندی های وبلاگ یک موضوع اضافه
خواهد شد :)
پ.ن3: چند کتاب برای معرفی صف کشیده اند . ان شاءالله در پستهای بعدی در
موردشان حرف خواهم زد . . . (کوری و آنگاه هدایت شدم در اولویتند )