“هوالمحبوب” ما اشتباه متوجه شدیم جنگیدن شجاعت نمی خواد، کنار آمدن با احساساته که شجاعت می خواد… + هرچقدر میرم جلو سخت تر میشه! بیشتر »
آرشیو برای: "اسفند 1398"
“هوالمحجوب” گاهی که مادر با برادرزاده یا خواهرزاده ش تلفنی صحبت می کرد با خودم فکر می کردم چه لذتی داره صحبت کردن با کسی که سالی دو بار بیشتر نمی بینیش و حتی بزرگ شدنش هم خیلی جلو چشمت نبوده! یعنی همه ش به این می رسیدم که رشته ی محبت… بیشتر »
“هوالمحبوب” آره! گذشتن همیشه آرامش بخشه… همیشه. + بهترم انگار. ++ همه اتفاقات و اشتباهات بمونه تو 98 خدا! حتی یادش هم نیاد تو 99. بیشتر »
“هوالمحجوب” چقدر دلتنگتم ماهی… چقدر اینجا جای نوشته هات خالیه! چقدر بد که یهو بیخبر دیدم رفتی… کاش دوباره برگردی :( بیشتر »
“هوالمحبوب” چه معنی داره با وجود نبودن عید و دیدبازدیدها عین اسب بیفتیم به جون خونه؟! + کمری نموند بابا! ++ نظرات تو موقعیت مناسب جواب داده و منتشر میشه، این تاخیر را حمل بر بی توجهی نکنید… بیشتر »
“هوالمحبوب” یه حسینیه این اطراف هست که سالی یکبار هم خبری از صدای مداحی هاشون نبود. اما دیشب به طرز عجیبی انقدر زیاد بود صدا که من تلوزیون خاموش کردم و با تعجب گوش دادم ببینم این صدای دوپس دوپس چیه! اول فکر کردم فروشگاه لوازم برقی بغل… بیشتر »
“هوالاول و الآخر” قصه دقیقا از اونجا شروع میشه که تصمیم بزرگی می گیری و بعد ثانیه ای از تصمیم گرفته شده، نگذشته یهو همه ی کائنات دست به دست هم میدن تا یه چیزهایی ببینی، یه چیزهایی تکرار بشه تا دهان مبارکت صاف بشه و به “غلط کردم این… بیشتر »
“هوالمحبوب” خبر اینکه بالاخره دل و عقلم رضا داد تا همه چیو بسپارم به خودش و بکشم کنار تا ببینم با مهربونیش چه گُلی به زندگیم میزنه :) بیشتر »
“هوالمحبوب” دل تنگِ آن احساس گنگ و غریب وارِ لحظه ی خروج از مسجدم… + چقدر نیاز بود معتکف شدن، چقدر روش حساب باز کرده بودم. بیشتر »
“هوالقادر” زنی که نیمه های شب تو سکوت اشک ریخت قطعا بعدش تصمیم های بزرگی میگیره… بیشتر »
“هوالمحبوب” 1- بعضی وقتها انقدر احساس خستگی می کنم که با خودم میگم اگه سالها به خواب برم هم این خستگی از تنم در نمیره… *** 2- از اون سر دنیا با هم چت تصویری کردیم بس که حواس ندارم بهش گفتم پس کی میای گفت بخوام بیامم راهم نمیدن!… بیشتر »
“هوالمحجوب” مرخصی گرفته بودم که کمی استراحت کنم و دغدغه درس نباشه. اونوقت از وقتی من مرخصی گرفتم راه به راه کلاس ها کنسل میشه و تعطیل! یعنی مجموعا میشه گفت این دو ترم محصلین عزیز سه ماه هم درست درمون سر کلاس ننشستن و همینطوری رو هوا ترم… بیشتر »
“هوالمحبوب” به اون بزرگوارانی که با هوش سرشار خود به این پی بردن که روسری و چادر خودشون را به عنوان ماسک با دست بچسبونن به دهن و بینیشون تا به حول و قوه ی الهی ویروس کرونا را شکست بدن باید بگم که؛ - عزیزم! ویروس با هوا نمیفته به… بیشتر »
“هوالمحبوب” وقتی تو نگاهت غم می بینم، وقتی می بینم بیحال و سرخورده ای. تمام تنم لمس میشه و از اینکه نمی تونم دنیاتو اونطور که باید شاد و سرزنده کنم غم عالم می شینه رو دلم… تلخ میشم، بی امید میشم، دل چرکین میشم از اینکه دست هام هیچ… بیشتر »
“هوالشافی” برای هولوکاستی که بیشتر به افسانه شبیه است تا واقعیت، سالهاست در حال عجز و ناله ن. برای جنگ های صلیبی که استارت آن به دست خود پاپ زده شده مدتهاست از مسلمانان کینه دارند و ناراحتند. اما برای مسلمان هایی که قرن هاست به جرم… بیشتر »
“هوالمحبوب” می دونی؟! خیلی سخته عطش داشته باشی، تشنگی از پا درت بیاره و آب، درست مقابلت باشه اما نتونی بنوشیش! + خدا کنه کسی به این درد دچار نشه… بیشتر »
“هوالمحبوب” بعضی دلتنگی ها خیلی تلخ و طاقت فرساست، فشار قلب را به خوبی حس می کنید. نفس هایی که از گرفته بودن گلو حبس شده ن. چشم هایی که مدام در حال چرخیدن اند تا راه فرار پیدا کنند و پاهایی که سست قدم بر می دارن. حالا تصور کنید حتی اگر… بیشتر »
“هوالحبیب” امیدی بود که کرونا ازمون گرفت… + بی تو آوار شدم! بیشتر »
“هوالمحبوب” نرگس -دوستم- یه جمله ی معروفی داشت همیشه وسط خنده ها و شوخی ها حالت نصیحت می گفت، با این مضمون بود که؛ آدم از درد خودش نمیمیره با درد بقیه میمیره! یک چیزی تو مایه های منه… خودم کم تو فشارم، دیگران هم دردهاشونُ میارن… بیشتر »
“هوالمحجوب” اوایل که همه غُر و دلتنگی بغل کردن و دست دادن داشتن با خودم می گفتم چقدر لوس! چند صباحی دست و بغل نباشه، مرگ که نیست! اما حالا خودم… دلم برای بوسیدن پیشونی مام بزرگه تنگ شده برای بغل کردن محکم مامان و گرفتن دستاش برای… بیشتر »
“هوالمحبوب” هر روز بیشتر از قبل داریم غُر می زنیم. زبانن از عید و رسومش تعریف می کنیم ولی قلبا درصد خیلی زیادی از ما تمام جزئیات عید از خونه تکونی گرفته تا دیدوبازدید و تبریکات عاصی هستیم و بعضا حتی دیده شده که متنفریم. این در شرایطی هست… بیشتر »
“هوالمحبوب” مادرها حکم ستون دارن، نه تنها ستون خانه… بلکه ستون تن، ستون روح. اگر نباشن تهی میشی. پوچ و خالی میشی. نه تنها امید کم رنگ میشه بلکه حتی بی رمقی هم بهت اضافه میشه! اگر بنا باشه مادر را مصداق چیزی یا تجلی قرار بدیم. خیلی… بیشتر »
“هوالمحجوب” این دل هربار به هم می پیچه و مچاله میشه. هربار خسته و آزرده میشه روضه علی اکبر براش پخش می کنمُ وسط هر قطره اشکی که سرازیر میشه به دنبال معجزه می گردم! بیشتر »
ارسال شده در 6 اسفند 1398 توسط . . . ماریا . . . در روزمرگی, حضور من تا ظهور تو, عاشقانه هایم برای تو
“هوالمحبوب” بارش بارون دل های شکسته نجوا زمزمه اشک اشک… گویا همه چیز برای شروع رجب آماده س، فقط میمونه آغوش خدا، که اونم هیچوقت دریغ نمیشه! بیشتر »
“هوالمحبوب” * یک جوری شهر رو به شهر ارواح شدن داره پیش میره که احساس می کنم ارادتی که نسبت به جانم دارم پشیزی نیست! :/ + دم همه ی کسایی که برای خودشون ارزش قائلند گرم. _____ ** بهم گفت خالی! - همون خاله ی خودمون :)))- + این اولین خطاب… بیشتر »
“هوالمحجوب” پیش از اینکه بیماری بدن ما آدم ها را به فنا بده، ترس و وحشت از بیماری اینکارُ می کنه! این کاملا طبیعیه که ترس سیستم ایمنی بدن را ضعیف می کنه، همونطور که امید بهبودی رو برمی گردونه… خلاصه اینکه عزیزانم این ترس و وحشتی که… بیشتر »
“هوالمحبوب” ناخن های کاشته شده ی ژل خورده و چادر؟! :) چرا خودتونو زجر میدید عزیزانم… چرا اینهمه تناقض درست می کنید. چرا کاری می کنید که وقتی آدم دید کمرش رگ به رگ بشه! + گویا وی گمان کرده بود حالا که باید پشت میز بشیند و برگه… بیشتر »
“هوالمحبوب” من رای داده ام به تو و می دهم هنوز از کاسه چشم های مرا گر درآورند… + این مدلی رمانتیک رای میدیم! :) بیشتر »
“هوالحبیب” بیشتر »
“هوالمحبوب” کاش امکانش بود تا هرچه را که رنگ تو دارد، قاب می کردم و مقابل چشمانم برای همیشه نگه میداشتم… + شما گل های عزیزتون رو چیکار می کنید؟! نامبرده گل های دلبر مهمشو لای کتاب ها خشک می کنه. کتاب هایی که هر وقت رفت سمتشون… بیشتر »
“هوالمحجوب” همه ی بچه خوبا می خوابن، می خوابن، می خوابن… بعد بچه بدا بدون هیچ سروصدایی یک دفعه همه چیزو به نفع خودشون جمع می کنن و میرن! تا بیان بچه خوبا به خودشون بیان می بینن؛ عه! جا تره و بچه نیست… + مدیونید اگه اصلاحاتُ… بیشتر »
“هوالمحجوب” خیال و تصور اینکه همه چیز را دور بریزم و ظاهرِ “انگار نه انگار” به خودم بگیرم خنده دار است و نامعقول! یعنی هرچقدر هم که بخواهی همه چیز را پاک کنی و ظاهر قضیه را مبرا کنی، باز در باطن چشمه هایی هست که بجوشد و… بیشتر »
“هوالمحبوب” خبر اینکه دو روز رفتیم خودمونُ ساپورت کنیم برگردیم! تا پامون رسید به قطار برگشت فهمیدیم این دو روز در مهد ویروس کرونا اقامت داشتیم :/ + دیگه چطور می تونم شانس مبارکمو بهتون بشناسونم! ++ محض احتیاط تو منزل قرنطینه میشم تا… بیشتر »