“هوالمحبوب” مسئله اینه که وقتی فکرمی کنی شاید فردایی نباشه، یک دفعه همه چیز به چشمت قشنگ میشه و جذاب. حتی جزئی ترین هایی که هیچوقت اهمیتی براشون قائل نبودی. تا جایی پیش میری که عاشق رنج ها و مشکلاتت میشی چرا که هربار با وجودشون به تو… بیشتر »
آرشیو برای: "آذر 1399"
“هوالمحجوب” وقتی مکالمه م تمام شد. یهو نگام کرد و با هیجان گفت: خاله تو خیلی پُری! شوک شدم، پرسیدم: یعنی چی؟! گفت: یعنی خیلی کاملی :) + لبخند زدم ++ خواهرم خندید و گفت بچه ها ازت بت ساختن، مراقب باش فرو نریزی ابهت این بت رو! بیشتر »
“هوالمحبوب” بهش میگن انگلیس! :) و با این روال کاملا فهمیدم که چرا ملقب شده به انگلیس… + هیچوقت القابی که دیگران میذارن را دست کم نگیرید. بیشتر »
“هوالحبیب” خوابِ خوبی می دیدم، خواب ِ دوست داشتن… خوابِ شوق… خوابِ امید.. خوابِ شدن! می گویند خوابها مجموعه ای از احساساتِ ضمیر ناخودآگاهند. اگر که همین است پس چرا الان؛ در بیداری مچاله و پژمرده م… بیشتر »
“هوالشافی” بیا عزیزم! بیا همه ی این حس و حال ها، بی رمقی و سستی ها، اشک های بی دلیل و ناخواسته را بگذاریم پای هورمون ها. و بعد این نوید را به هم بدهیم که بعد ازتمام شدن سیکل همه چیز درست می شود. بیا خیال کنیم و امید بسازیم، قبل از اینکه… بیشتر »
“هوالمحبوب” قرار گرفتن در جمعی که دوستی و دشمنی َش معلوم نیست سخت ترین کار دنیاست! چون در عین اینکه باید مراقب اون رابطه باشی حواستم باید به گفتار و حرکاتت باشه تا مبادا دم به تله بدی… + عجیبه واقعا! چی میشه که آدم ها حق را قی… بیشتر »
“هوالمحجوب” دو روز قبل گیسو تماس گرفت و گفت خوابم را دیده! دو ساعت تمام پشت تلفن با هم صحبت کردیم. از در، دیوار، شکاف گوشه ی سمت راست خانه ش و.. از هرچیزی که فکرش را بکنید. وقتی تماس تمام شد از اعماق وجود یک نفس عمیق کشیدم. راستش ما آدم… بیشتر »
“هوالمحبوب” دیروز کرسی رو با خواهر از طبقه ی بالا آوردیم پایین. به لطفِ مامان کلی فرش روش بود که هرکول وار بلند کردم و انداختم اونور…بعدشم پهلوون وار چیدم روی دوتا صندلی! :/ بعدترش لحاف مخصوص کرسی -که انگار یه آدم به خواب رفته رو… بیشتر »
“هوالمحجوب” یه جاهایی واقعا تظاهر کردن به اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده چیزی رو حل نمی کنه بلکه اتفاقا به طرف مقابل این ُ القاء می کنه که شما اون رو یه احمق و یا بی ارزش قلمداد می کنید. پس وقتی یک اتفاق بدی بینتون افتاده سعی نکنید عادی رفتار… بیشتر »
“هوالمحبوب” مامان! کاش بدونی تو روح و جانِ ما هستی. کاش بدونی دوپینگ ِ همه مونی وقتی کم میاریم کاش اینارو بدونی و بیشتر مراقب خودت باشی. من واقعا کم آوردم و نمی تونم حریفت بشم! بیشتر »
“هوالمحبوب” این روزها عطر دانه های قهوه، بوی زندگی را در خانه پخش می کنند… + آیا من همونیَ م که قهوه نمی خورد :) ؟! بیشتر »
“هوالمحجوب” این شب ها سخت خوابم می بره… تشنه ی خوابم و خواب باهام قهر! + فکر نمی کردم یک روز خواب انقدر برام لذت بخش بشه جوری که کندن از این دنیا را برام سهل کنه و بهش بگم مسکن! یا یه پناهگاه امن برای آرامش :) بیشتر »
“هوالمحبوب” چه دنیای بدی شده! چرا من باید برای محافظت از خودم حالِ کسی را نپرسم تا مبادا طرف هوا برش داره از این حال و احوال پرسی… چرا من باید چرتکه بندازم سر اینکه به یکی پیام بدم یا نه!؟ چرا انقدر گاو شدن ملت آخه؟! + آدم باشید… بیشتر »
“هوالمحبوب” اونروز سر میز نهار، وسط آنالیز شخصیت ها و تغییرهاشون بهم گفت؛ ((تو تنها کسی هستی که از دبیرستان به بعد هیچ فرقی نکردی، همون ماریایی…)) + ولی من میگم بعضی تغییرات توی درونِه و قابل دیدن نیست. بیشتر »
“هوالمحجوب” امروز صبح وقتی همه ی اعضای بدنم بیدار شد، گوش سمت راستم خواب مانده بود و هرکار کردم نخواست که هوشیار بشه. از سمت راست کر شدم و چیزی نمی شنوم. هربار مجبورم از کسی که باهام صحبت می کنه در خواست کنم که؛ (( لطفا یکبار دیگه تکرار… بیشتر »
“هوالمحجوب” بعضی زخم ها هیچوقت خوب نمی شن. مثل زخم و دردی که تو برای من گذاشتی. + نمی دونم چقدر باید بگذره تا باهاش کنار بیام. تا وقتی از بیرون نگاهش کردم قلبم از حجم غصه تیر نکشه. بغض راه گلوم نگیره. چشمام سرخ نشه. ++ نمی خوام ادای… بیشتر »
“هوالحبیب” میم… میم نازنینم! دیگه هیچوقت از رفتن حرف نزن. هیچوقت… + دنیارو بدون تو نمی خوام بیشتر »
“هوالمحبوب” درست کنار درخت آلوچه… وقتی داشتم سهم و روزی گنجشک ها را تکه تکه و پخش می کردم کف تراس، سرمای هوای بارانی را با صدای اذانِ گلدسته ها خواستنی تر از قبل دیدم. و شاید برای هزارمین بار با خودم گفتم؛ خداروشکر که خانه مان… بیشتر »
“هوالمحبوب” این دختر حالمُ خیلی خوب می کنه. درگیری های ذهنی ش خنده میاره روی لب هام. برخلاف افکارش که فکر می کنه پیچیده س خیلی موجود ساده و روییه :) و این لذت هم صحبتی را برام بیشتر می کنه. چند وقتی هست که جز دوست -همون رفیق 20 ساله- با… بیشتر »
“هوالمحبوب” از وقتی دوباره اینجا شروع کردم به نوشتن افکارم منسجم تر ، مغزم آروم تر و منظم تر شده. اندک ارامشی هم به سمتم روانه ست که همین مقدار کم ش هم غنیمته! :) + از خداوند منان خواستاریم ثابت قدم باشیم در این امر خطیر… بیشتر »
“هوالمحبوب” طرف با احتمال اینکه شاید بچه ها توو امتحان تقلب کرده باشن کم ترین نمره را برامون لحاظ می کنه و نمی تونیم بهش اعتراض کنیم. چرا؟! چون قانع کردن بزرگواربه ندرت ممکنه و حد وسط و تعادل هم نداره. یعنی احتمال داره شما یه حرفی بزنی… بیشتر »
“هوالشافی” دل آدم به درد میاد! همین/. بیشتر »
“هوالحبیب” کاش هیچکس غصه ی دلِ کسِ دیگه نشه! + که لبخند با یادش روی لب ها بماسه… بیشتر »
“هوالمحبوب” وقتی با اون تُن لطیف و ارومش صدام می کنه خاله، روحم از لذت می خواد جدا بشه :) بیشتر »
“هوالمحجوب” شب های امتحان از گندترین شب های عمر منه! مثل زندان می مونه برام یا بهتره بگم یک سلول انفرادی که حس می کنم هیچوقت رهایی ازش ممکن نیست… + این یه سال تموم بشه :) دیگه هیچوقت تکرارش نخواهم کرد.. بیشتر »