“هوالمحبوب” “زمین هم از نیامدنت بی قرار شده… پ.ن: زنده ايم… بیشتر »
آرشیو برای: "آذر 1396"
“هوالمحجوب” یلدا برای من دخترکی شیرین و دوست داشتنی با گیسوانی طلایی بود که، حالا بزرگ شده تازه کلی تخس هم شده! اصلاشم دیگه شیرین و دوست داشتنی نیست… :/ پ.ن: هرجا میریم حرف از یلداست!!! اینم اثرات منفی پست های یلدایی… بیشتر »
“هوالحبیب” ” زمان بدونِ تو سَرِ گذر ندارد!… پ.ن: بیا تمامِ ناتمام… بیشتر »
“هوالمحبوب” توی این یک ماه اخیر به خاطر بازگشت شیطنت های خاصِ درونیم- که خیلی هم موافقشون نیستم و میدونم انتهاش خیری دَرِش نیست- تجربیات جالبی کسب کردم که در کنار خوب و بد آسیب هایی هم داشت. ذوق مرگی هایی از دانستن برخی چیزها…… بیشتر »
“هوالمحبوب” امروز، بعد از مدتها ترس از من جدا شده بود. بجای چک کردن رو برو و طرز رانندگی ها وقتی از روی پل همیشگی رد شدیم. یک لحظه به جای دید زدن جلو نگاهم محوِ آسمانُ درخت های چنارِ لخت شده ی پاییز شد… در همان لحظه ناخودآگاه با… بیشتر »
“هوالمحبوب” کاش پاییز خویشتن داری اش را کنار می گذاشت و سنگ هايش را وا می کند… این سنگ دلی، از این لطافت بعید بود!!! پ.ن: یادت باشه نامهربان بودی. نباریدی… بیشتر »
“هوالمحبوب” عزیزانِ من! اگر طالبِ سعادت هستید، در وهله اول: ” پلیز! همنشین خوب انتخاب کنید… شما را، شما را توصیه می کنم به همنشین خوب… لعنتی انقدر که همنشین بد رو همه چی تاثیر داره، فیزیک کوانتوم نداره :/ دیگه گفتم… بیشتر »
“هوالمحبوب” همراه با خنده: - ببخشید، جلو بشینم خطر مرگ بیشتره یا آخر !؟ راننده بهت زده فقط نگاه کرد… من: - خب ، پس وسطای اتوبوس میشینم که نهایتا قطع عضو بشم!!! بیشتر »
“هوالمحجوب” یکبار، فقط یکبار بجای پرسش چرا، بپرسید “چطور” جواب چرا و چطور فرق دارند… خیلی فرق دارند! بیشتر »
“هوالمحجوب” … حواست بهم باشه، من دستت را ول کردم… بیشتر »
“هوالمحجوب” گاهی وقتها پشتِ یک چهره ی مهربان و دوست داشتنی ، شیطانی ایستاده که باید یک اعوذ بالله بگی و رد بشی، رد که چه عرض کنم باید فرار کنی! بیشتر »
“هوالمحبوب” نوبتِ ماشینِ پراید بود، دیدید که!؟ این ماشینِ شریف جای خیلی زیادی نداره D: تا من رسیدم به ماشین یه آقای مسن هم رسید. خانمی که جلو نشسته بود پیاده شد به آن اقا گفت: حاج آقا شما تشریف بیارید جلو بشینید… حالا این حاج آقا… بیشتر »
“هوالمحجوب” من من من تا به امروز تنها نقش یک لبخند را ایفا کرده ام… لبخندی که روی لبان می نشیند و بعد پر میزند و می رود… بی صدا! بدونِ خاطره… پ.ن: من اگر سخت شوم، رنج شوم نه دگر یاری هست و نه دلداری … چه حقیقت… بیشتر »
“هوالمحبوب” یک نقطه ای هست، همانند نقطه ی صفر… نه راه دررفتن را خواهی داشت… و نه راه ادامه دادن… با کمال تاسف در این روزها، در این نقطه ی صفر گیر کرده ام :) نه می توانم فرار کنم و نه ادامه بدهم… یک جورهایی رسما خاک… بیشتر »
“هوالمحجوب” گاهی وقت ها نیازِ آدم دیوانگی کنه! دیوانگی که شاید ختم به خیر نباشه… ولی لعنتی لذتی که توی آن دیوانگی هست چشم آدم را نسبت به نتیجه و ختم ناخوشش، می بنده!!! “خدایا بگیر آن لذتی را که لذتِ “وجودت” را از… بیشتر »
“هوالمحجوب” همیشه وقتی به این قسمت میرسم : اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِكَ به این فکر می کنم که ظلم فقط کشتن و حق گرفتنِ…!؟ گمان نکنم… چه بسا گاهی… بیشتر »
“هوالمحجوب” هیچوقت نمیشه آدم ها را از ظاهر قضاوت کرد، این جمله را همیشه میگیم ولی هیچوقت بهش عمل نمی کنیم! در کل ماها خیلی حرفها می زنیم که تو عمل کردنِ توش لنگیم! کاش می تونستم شدت این حسن ظنی که دارم را کم کنم. راستش خیلی دارم اذیت… بیشتر »
“هوالمحبوب” فکر کنم همه این حدیث را شنیدیم که: هرکس کسی را سرزنش کند نمیمیرد تا اینکه خودش دچار شود! البته من مضمون را نوشتم عین لفظ را از یک آلزایمری توقع نداشته باشید.این حدیث عین واقعیتِ اصلا خودِ واقعیتِ! چند سال پیش من، یعنی ماریا… بیشتر »
“هوالمحبوب” وقتی عکس های تصادف را دیدم اولش گفتم نه! مریم تو این اتوبوس نیست… ولی مگه ميشه تو این لحظات خودت را گول بزنی گوشی را برداشتم و با دلی لرزون شماره را گرفتم. همهمه و صدای لرزون مریم خبر میداد اتوبوس برای همونا بوده فقط… بیشتر »
“هوالمحبوب” حرف کشیده شد به سمتِ زنِ دوم، و اینکه اگر مردی زن دوم بگیرد مشکل از آقاست یا خانم! و اصلا آیا صیغه موقت بد است یا خوب؟! چند نفر معتقد بودن زن مقصر است چند نفر هم آقا را مقصر می دانند. یک نکته جالبی که در زن دوم وجود داره این… بیشتر »
“هوالمحبوب” دکتر معتقد هستند که کار کردن میهمان در خانه میزبان بی شخصیتی است. لذا وقتی دیشب بعد از شیفت تشريف فرما شدند با دیدن ظرف های شسته شده اخم در پیشانی دواندند و با حالتی که مشخص بود دلخورند یک نگاه معنادار به ما کردند ما هم که… بیشتر »
“هوالمحبوب” اگر دیدید یک خانم چادری با عجله کتاب به دست در خیابان در حال خواندن و راه رفتن است بدانید و آگاه باشید او کسی نیست جز، من!!!! بیشتر »
“هوالمحبوب” دبیرستانی که بودم جمله ی <<آدم ها تاریخ انقضاء دارند>> بین مردم پخش شد. خیلی ها هم موافق اين جمله بودند و ازمضمونش کیف می کردن. اما من،نه! همیشه وقتی میشنیدم با دلخوری می گفتم: مگه آدم ها کالای خوراکی هستند که… بیشتر »
“هوالمحبوب” آرام آمدی،بی صدا… بدون قیل و قال… حرف و حدیثی نبود. خنده بود، لبخند بود، شور بود. اندک ذوقی هم بیدار شده بود. اما حالا که رفته ای همه چیز به صدا در آمد. احساس فریاد زد. عذاب وجدان اشک ریخت… “بی صدا… بیشتر »
“هوالمحبوب” در حالِ دیدنِ روسری ها بودیم آقای فروشنده گفت: آنها قواره بلند هستن! من سریع: میدونیم!!!! بنده خدا دیگه نتونست حرف بزنه. **** یادِ خانم برادرم افتادم، ایشون میگن اینجانب حرف نمیزنم حرف نمیزنم،حرف زدنی هم ضایع می کنم :/ بیشتر »
“هوالمحبوب” فرق دارد، غم دیدن و کشیدن فرق دارد… مثلا من در آن روز داغِ رفتنت را دیدم و تا به امروز در خواب رفتنت را دوباره مرور می کنم و غم از دست دادنت را می کشم. حتی با گذشتِ چندین سال! پ.ن: برایم دعا کن… حتی در بهشت! بیشتر »
“هوالمحبوب” شانزده آذر، دختری بود که چشم باز نکرده تصمیم گرفت حساب بانکی اش را خالی کند! شانزده آذر، دختری بود که همه ی دیوانگی اش را در 16 اُم ریخت… شانزده آذر، دختری بود که با کیسه هایی پر از خرید در خیابان قدم می زد و لبخند در… بیشتر »
“هوالمحبوب” از نظرِ من خدا آرامش را -فارغ از چیزهایی که یادگرفته ایم- در آب قرار داده! صدای اش که به گوش برسد؛ روحت را آرام می کند. خودش که به جسم برسد؛ خستگی و کوفتگی را از تن در می آورد… پ.ن: اینطور نیست؟! بیشتر »
“هوالمحبوب” غذا که تمام شد، مادر به سبک قدیم بهمون گفتن: میرید طبقه بالا اتاق صحبت کنید؟! من مات و مبهوت: نه! اون زمان تمام شد… سکوت شد و سکوت شد و سکوت! پ.ن: یک قسمتی هست، شیرینیش به همون لحظه اس! دقیقا همون لحظه! ازم نخواه… بیشتر »
“هوالمحبوب” ” خدایا میشه برای زمین لالایی بخونی!؟ از وقتی بیدار شده همه را ذله کرده …” بیشتر »
“هوالمحبوب” +هوا بس ناجوانمردانه ســــرد است! تازه گرفته هم هست. کاش یه پارتنر داشتم تا باهم فیلم ترسناک نگاه می کردیم :( ***** +فردا دورهمی خانمانه شبانه داریم… از الان ذوقش را دارم… ***** +امشب خونه مهندس برقی… بیشتر »
“هوالمحبوب” امروز در ماشین با آقایی هم مسیر بودم که قبلتر ها هم، هم مسیر شده بودیم.این آقا از نظر جسمی و زبانی نقص هایی دارد که نیازی به توضیح و تفصیل اش نیست. فقط در همین حد بگویم که از نظر من، در عقل هم نقص هایی دارد. بگذریم. دفعه قبل… بیشتر »
“هوالمحجوب” در این مدت بیشتر از اینکه درگیری های درسی اذیتم کند، درگیری های فکری آزارم می داد. نه ناراحتی بود و نه مشکل حادی. به قول یک بنده خدایی وقتی خوشی دل آدم را می زند چنگ می زنی تا یک درد دربیاوری و بگویی : من بدبختم! حالا شده… بیشتر »
“هوالمحبوب” همچو رویا بودی برایم؛ کوتاه! ولی شیرین… پ.ن1: دو میلاد مبارکــــمان باشــــد :))) پ.ن2: حانیه، لبخندِ عزیزم عیدت مبارک بابت پیام های پر از انرژی مثبتت یک دنیا ممنــــــــــــــون :) بیشتر »
“هوالمحبوب” گاهی منصرف کردن آدم ها از کاری دلسوزی نیست! بلکه کور کردنِ امیدی است که با انجام آن کار دلِ بی صاحبشان را ترمیم می کرد… پ.ن: می خواستم برم. می خواستم برم خلوت کنم. می خواستم برم نباشم. نذاشتی. منصرفم کردی و من را با… بیشتر »
“هوالمحبوب” بعد از چند روز متارکه از این فضا دوباره بازگشتیم! پ.ن: گاوی، گوسفندی! لااقل مرغی خروسی … D: ملالی نیست. مظلومیت تا به کجا!!! بیشتر »
“هوالمحبوب” او فقط آمده بود از دل ما رد بشود . . . بیشتر »
“هوالمحجوب” هرکجا، در هرصفحه، حتی در یک تکه کاغذِ پاره! برنامه تلوزیون، رادیو… مکالمه دو رهگذر و شاید وزش یک باد و سوزِ سرما… همه و همه دست به دستِ هم می دهند که بگویند : نکن! اینکار را نکن! ادامه نده لعنتی… نتیجه مشخص… بیشتر »
“هوالمحبوب” وقتی یک آدم راحت طلب باشید. با کوچک ترین کار و مسئولیت کمرتان خم می شود. درست مثلِ مَن! چقدر مشغولیت ذهنی بده! امیدوارم هیچکس ذهن مشغول به این صورت نداشته باشه… بیشتر »
“هوالمحبوب” آه ای شکسته، خسته از چه ای ؟! زین پس تو را به وادیِ این روح می کِشم… هذیانِ بی سر و ته :) بیشتر »
“هوالمحبوب” آقایان، خانم ها… اینجانب ماریا متخلص به …قلم… این چند روز یک سر دارم و هزاران سودا! برای اینجانب دعا بفرمایید :) قول میدم بعد نماز دعاتون کنم! بیشتر »