“هوالمحبوب” مگر فرقی دارد پشتِ یک لبخند کوله باری از خستگی باشد یا نه ؟! مگر فرقی دارد پشت قهقهه های سرمستانه ات، غصه ای باشد یا نه؟! مگر فرقی دارد آرزوهایت بی رنگ شده باشند یا نه!؟ مگر فرقی دارد رویاهایت زنده ولی تاریک باشند یا نه!؟… بیشتر »
آرشیو برای: "فروردین 1397"
“هوالمحبوب” هربار آمدم بنویسم، هربار آمدم هرچه درونم هست را اینجا پیاده کنم. هربار خواستم فریاد بزنم… به زمان که رسیدم، به جایش که رسیدم. قفل شدم! پ.ن: یجوری بخوابم که یادم بره… بیشتر »
“هوالمحبوب” کلا این یک ماه، ماهه ماچ و بوسه! دست دادن و تبریک گفتنِ… خلاصه اینکه مبارک باشه اومدنت سیدنا :))) بیشتر »
“هوالمحبوب” بله! دوستم بعد از مدتها پیام داد و فرمود از سوئد به هلند، از هلند به فرانسه رفته! و حالا مجبور شده حجابش را برداره… می فرمان که فرانسه مهد دموکراسی گوشت حلال و حجاب را منع کرده و هرکس که حجاب داشته باشه 50 یورو جریمه می… بیشتر »
“هوالمحجوب” می گفت: مادرش زمان رفتن خیلی سبک بود چون چیزی نداشت که به آن چشم داشته باشد. چند ساعتی از شنیدن آن حرف نگذشته؛ حالا بساط دارایی اش را پهن کرده و هرکدام را به کسی می بخشد… بیشتر »
“هوالمحجوب” امروز کاملا بی دلیل چندتا از کوتاه نوشت ها را فرستادم برای مدیر پیجی تو اینستا! گفتم یه خاکی به سرشون بریز! خوشت اومد بچپون تو عکسای خوشگلت و بزار تو پیجت تا چند نفر ببینن. + دارن خاک می خورن الکی اینجا! حیف نیست خاک… بیشتر »
“هوالمحبوب” باید قبول کرد. قبول کرد که همچنان دخترهای زیادی هستند که در قفسِ تفکراتِ تحجرانه خانواده زندانی اند. سخت تر از این زندانی بودن، تن دادن و یا اصلا نفهمیدن موقعیت فعلی خودشان است. راستش خیلی دلم برایشان می سوزد. اینکه نمی… بیشتر »
“هوالمحجوب” یکجایی خوندم سخت تر از رفتن آدم ها، موندن و تغییر کردنشونِ! راست می گن… غریبه شدن خیلی سخت تر و تلخ تر از ترک کردنِ، برن ولی غریبه نشن. برن ولی… بیشتر »
“هوالمحبوب” بهش گفته: غصه نخور، مریض میشی ها! وسطِ گریه هاش گفته: مریض هستم دیگه… نمی گم فقط همین را،همه را، لباس عافیت تن کن این جگرگوشه ما هم بینشون… **** کشیدمش کنار، می گم جراحی سختی نیست، اصلا اتفاقی نیافتاده… بیشتر »
“هوالمحبوب” وقتی داشتم عکس های سخنرانی امروزم تو مدرسه را نگاه می کردم، دیدم از صد درصد نود و نه درصدش نیشم باز بوده! همینِ دخترهای پیش و دبیرستانی تخس هر کدوم می اومدن برای مشاوره گرفتن، بهم می گفتن خانم شما خیلی مهربونی!!! پ.ن: اصلا… بیشتر »
“هوالمحجوب” وقتی پیشِ مادرشِ، با تهدید: - بذار بابات بیاد بهش میگم، صبر کن! وقتی پیش پدرشِ، با تهدید: - بیا اینجا ببینم! من جا این بچه بودم از استرس تا الان هزار بار روحم از بدن جدا می شد! :/ یعنی آرامش روانی داره؟! + لطیف تر بابا بیشتر »
“هوالمحبوب” روایتی از شهری وارونه… این کتاب در قالب یک رمان در مورد مشکلات پیرامونِ شهرسازی و پایتخت صحبت می کنه. اگر قبلا آثار این نویسنده را خواندید، خودتون را برای پذیرفتن اثری متفاوت تر آماده کنید. از نظر من کتاب پُریِ و ارزش… بیشتر »
“هوالمحبوب” لبخند بزن، نگاهت را قایم کن. ذهنت را مشغول کن! تا که فراموش کنی تمامِ قواعد زندگیت را بهم زده ای! تا که فراموش کنی چه بودی و چه هستی… تا فراموش کنی، خراب کرده ای. پ.ن: خدایا شاهد باش قرار نبود… بیشتر »
“هوالمحبوب” زنگ زدم بهش گفتم: زود کد ملیت را بگو! شروع کرد به گفتن که وسطاش یهو گفت: ببخشید شما!!! اول مکث کردم، بعد دیدم خدایی جا داره بخندم. بزور کنترل کردم گفتم: عزیزمن الان من را نشناختی داری کد ملی میگی؟! گفت: آخه گفتی زود، هول شدم.… بیشتر »
“هوالمحبوب” تا خود صبح عربده می کشید! تا خود صبح صدای های هایِ گریه هایش محل را برداشته بود. همان پسرِ جوانی که قُولدوری اش زبانزد دیگران بود. * باور نمی کرد که رفته است! ** تا خود صبح فکر کردم، چرا کسی نیست آرامش کند! *** تمامِ احساسش… بیشتر »
“هوالمحبوب” با همان زبانی که فقط من می فهمیدم چه می گوید، به پسر کنار دستی اش اشاره کرد که: چقدر بکشم برای این خوشگل!؟ بعد هم به شوخی و خنده سر به سر گذاشت. دلم آشوب شد. خواستم حرفی بزنم. اما تا زبانم باز شد فقط گفتم: زود حساب کنید،… بیشتر »
“هوالمحبوب” فکر کنم زوری زوری دوباره خودمو تو لیست دعوتیا چپوندم… پ.ن: راهی قمم، براتون دعا می کنم. توضیح: فرصت مناسب جواب کامنتها را ميدم :) بیشتر »
“هوالمحبوب” امروز سرِ کلاس آموزشی وقتی داشتم کارم را انجام می دادم و توضیحاتی را می دادم یکی از ترم اولی ها خیلی تند و جهشی شروع کرد به صحبت کردن!!! جو کاملا بهم ریخت، خیلی آتیشش تند بود و مدام پشت سر هم من و همکارمو بسته بود به رگبار.… بیشتر »
“هوالمحبوب” هر روز هزاران هزار جملات ناب و انسان دوستانه دست به دست با غرض و بی غرض منتشر می شن! هر روز یک نفر با چند جمله ی ادبی می خواد به فلانش بفهمانه خیلی خوب بوده ولی اون بدش کرده! یا فلانی تو خیلی بدی با من که اینهمه خصوصیات فلان… بیشتر »
“هوالمحبوب” دراز کشیدم کنارش و با درماندگی گفتم: تمام زندگیمون شده این پیام رسان ها! خدایا چرا… همه آه کشیدن! **** +امروز توییتر را نصب کردم. اصلا نمی تونم باهاش ارتباط برقرار کنم. از طرفی هم شاید مسخره باشه! ولی استفاده از… بیشتر »
“هوالمحبوب” اسکار وحشتناکترین لحظه را تقدیم می کنم به آن موقعی که از آلارم گوشی با شتاب بیدار میشی و فکر می کنی خواب موندی! بدتر از اون ساعت اول کلاسی را داشتی که جای غیبت نداشته و آن لحظه با تمام هولی فکر می کنی واحدت حذف شد… پ.ن:… بیشتر »
“هوالمحبوب” آدم ها هم درست مثل اتفاقات می گذرند! زیباترین تصویر از آنها را در ذهنتان قاب کنیدو به دیوار خاطرات بکوبید. صرفا برای یادآوری آنچه گذشت هایتان و برای هموار شدن آنچه خواهد شدهایمان! بیشتر »
“هوالمحبوب” احساس می کنم خیلی عجولانه در مورد این کتاب صحبت می شود! با اینکه خود من هم تا چند صفحه اول گنگ و مبهم فقط در برگه ها می چرخیدم اما وقتی راه را پیدا کردم و خودم را در دل داستان دیدم همه چیز روال همیشگی را گرفت. ناگفته نماند من… بیشتر »
“هوالشاهد” گفت: “دیشب بعد از پایتخت کل شب را کابوس داعش دیده است” فقط چند دقیقه بود، چند دقیقه از کوچک ترین و ریزترین اتفاقات سوريه! و ما بخاطر چند دقیقه فیلم خوابمان پر از کابوس شد… حالا فکر کن اگر واقعیت داشت…… بیشتر »
“هوالمحبوب” وقتی میانه ی آن چهار دیواری دست روی کلید گذاشته و فشار دادم. جمعی از سیاهی به طرفم آمد و من را در آغوش گرفت! ناگهان همه چیز تاریک شد… نه نوری بود، نه جسمی پیدا… یک قدم به عقب، میخکوب و خیره شدم. نگاهم دوخته شده… بیشتر »
“هوالمحجوب” باید از بعضی استادها قالب گرفت و به تعداد خیلی زیاد ازشون ساخت! انقدر که دوست داشتنی هستن :))) بیشتر »
“هوالمحجوب” دوست چندتا آهنگ قدیمی -که برای دوره نوجوانی بود- فرستاد. هر دو موقع گوش دادن زدیم زیر خنده، درست با همان آهنگ هایی که توی اون زمان باهاشون گوله گوله اشک ریخته بودیم… زمان عجب گردونِ عجیبیِ! بیشتر »
“هوالمحبوب” هیچوقت در مناجات هايی که ترس و عذاب را وسط می کشند و با آن می خواهند اشک در بیاورند، اشکم در نیامد.حالا در این تاریکی و صدای های های گریه ها شبیه چوب خشکی در گوشه ای نشسته و دارم صدای گریه ها را ضبط می کنم. تمام این مناجات ها… بیشتر »
“هوالمحجوب” آمدم بگویم لعنتی، در خوابهایم رخنه نکن… *** تولدت مبارک سید… بیشتر »
“هوالمحجوب” دو تا گودزیلا باهم درگیر شده بودن و خواهر بر مسند حکمیت نشسته بود. داشت سلاله را نصیحت می کرد. من هم تکبیر را گفته و مشغول راز و نیاز شدم… کمی وصلِ به خدا می شدیم و بعد، نویز جابجا می شدُ وسطِ این ارتباط، سخنانِ گوهربار… بیشتر »
“هوالمحجوب” خداحافظِ من یعنی امیدی به دوباره بودنم هست… خدانگهدارِ من یعنی امیدی به بودن دوباره ام نیست… برایم فرق دارند این دو! خیلی فرق دارند… پ.ن: هر روز می گویم خدانگهدار، هر روز هر روز هر روز بیشتر »
“هوالمحبوب” وقتی پر از انرژی تماس می گیری و می گویی در فلان جایی. وقتی می توانم پشت تلفن لبخند روی لبت را ببینم… اصلا وقتی در آنجا یاد من میافتی… آخ که چشمانم از شادی تو پر و خالی می شوندو اشک شوق می ریزند… کاش می… بیشتر »
“هوالمحبوب” مادرها همیشه مادرند! چه برای فرزند خودشان، چه برای فرزند دیگری… فقط کافی است خودت مادر بشوی. بعد حس مادرانه ات آنقدر عظیم و وسیع می شود که دلت بخواهد یا نخواهد با دیدن هر فرزندی این مهرِ اعماق وجودیت فوران می کند…… بیشتر »
“هوالمحبوب” آی شمایی که روحانی مراسم اعتکاف میشی! برادر من، شما وقتی نماز می خونی، لاکپشتی میری جلو هیچکس نمی گه عجب زاهدپارسایی یا عجب نماز طویل با خلوصی… بابا این جماعت روزه بودن! چند ساعت عبادت داشتن. موقع نماز نمیمیری که نرمال… بیشتر »
“هوالمحبوب” روز قبل دوست کمی بهم سبزی خاصی تعارف کرد، برخلاف حساسیت های همیشگیم بدون اینکه سبزی را چک کنم تا ببینم خوب شسته شده یا نه نوش جان کردم و بعد هم به غایت یک کوفت شدن! مُردم… به یک ساعت نکشیده درد شدید معده و … انقدر… بیشتر »
“هوالشافی” یک عدد بیمار هستیم، که در این چند ساعت اخیر شدیدا مورد عنایت قرار گرفته !!! پ.ن: خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا بیشتر »
“هوالمحبوب” نوشته بود: “آدم برای چیزی که نداشته دلتنگ نمی شه” و دل ها بود که با این نوشته تنگ شد… بیشتر »
“هوالحبیب” و دعوت شدیم، و دعوت شدیم، و دعوت شدیم کاملا غیر منتظره! بیشتر »
“هوالحبیب” له شدن تو بغلت! ماچ شدن های سفت و محکم! دست دادن و فشار دادن دستا! به شوخی گردن گرفتن و موهامو پریشون کردن! خفه شدن تو بغلت به حد ذوب شدن استخوان ها! از تهِ دل موقع دیدن هم بـَــــه گفتنُ! کنارت فیلم دیدن و یهو بغل کشیدنت!… بیشتر »
“هوالمحجوب” گاهی دستت را می گیرد، لبخند می زند. کشان کشان می برد و مهمان خودش می کند. از این خوشی و سرمستی منگ می شوی، گاهی هم مست! خوشی زیر دلت می زند. دقایق از کف می رود. به آخرین لحظه که می رسی. به خانه که می رسی. نه خواب داری، نه… بیشتر »
“هوالمحبوب” می دانم خوب نیستی! می دانم آشوبی… این را از تک تکِ جملاتِ کوتاهی که استفاده می کنی، می فهمم… می فهمم وقتی استیکرها جای کلمات را می گیرند یعنی حتی زبانت هم حوصله ی شرح قصه را ندارد. هیچ کاری از دستم بر نمی آید جز… بیشتر »
“هوالمحبوب” خیلی دوست دارم برم اعتکاف، خیلی زیاد… ولی گمون نکنم بشه! بیشتر »
“هوالمحبوب” دوست پیغام داد تا براش از سایت بلیط چک کنم. کم مانده بود شاخم در بیاد! همه ی بلیط ها دو الی سه برابر شده بودن! دو الی سه برابر… چه خبره!؟ واااااقعا چه خبره!!!!؟؟؟ حالا چون تعطیلات عید شده باید بدوشید. پ.ن: اولین بار… بیشتر »
“هوالمحبوب” “و من از تمامِ دنیا، فقط لبخندت را می خواستم… بیشتر »
“هوالمحجوب” تنها چیزی که تو این ایام برام خوشاینده، عطر خونه هاس… عطر میوه، شیرینی، آجیل و اسانس شکلات ها وقتی با هم مخلوط میشه یک حس فوق العاده شیرین به آدم دست میده! حس مهمونی حس خنده حس شادی های زیرزیرکی حس دیدار حس خاطرات حس… بیشتر »
“هوالمحبوب” لبخندِ تو، یعنی همون لحظه که قلب سنگینم را روی کولم گذاشتم و به آن صندلی پناه بردم و بغض خوردم! مرسی که نذاشتی، مرسی خدا! مرسی که آن لحظه رگِ عصبانیتم را قلقلک دادی… مرسی که گذاشتی یک شب، فقط یک شب بغض بخورم و برای یک… بیشتر »
“هوالمحبوب” بلاخره فرصت شد دستی به سرو روی اینجا کشیدیم و تکاندیمش! فقط نمی دونم چرا شبیه حمام فین کاشان شد(خنده) فعلا همین باشه بعدا اگر حس و حالی بود. تغییرش میدیم ؛) خوبیه وبلاگ تکانی اینه که نیازی به دور ریزی نداره! یعنی اصلا اعتبار… بیشتر »
“هوالمحبوب” وقتی حرفِ حمایت از کالای ایرانی میشه، یعنی: 1- اقتصاد کشور قوی تر میشه. 2- تولید بالا میره وقتی تولید بالابره، اشتغال ایجاد میشه، اشتغال ایجاد بشه بیکاری کمتر میشه، بیکاری کمتر بشه جوان ها میرن سرکار، سرکار برن پول دارن،… بیشتر »
“هوالمحجوب” دلم می خواد حالا که کمی دلخورم ، ناراحتم و خلاصه داغونم. یک کتاب خوب باشه که تو خلوت برم داخلش و غرق داستانش بشم. بلکم از این حس و حال مزخرف، احمق فرض شدنِ خودم خلاص بشم! پ.ن: تو همیشه محتاط بودی لعنتی، این یکی چرا… بیشتر »
“هوالمحبوب” یکی از معضلات وحشتناکِ من در عید، بهم ریختگی خوابم هست که تمامِ برنامه هام را تحت شعاع قرار میده. شب وقتی دیر خوابم ببره، صبح هم قطعا با کاردک باید جمع ام کنن! و بدبختی من اینِ وقتی صبح زود را نبینم. انگار که کل روز را از دست… بیشتر »
“هوالمحجوب” کنار راهروی نارنجی رنگ ایستاده و خیره شده بودم به تابلوی بزرگِ ccu زیر لب زمزمه کردم: چه رنگِ بیماری! انگار که یادم رفته باشد آنجا بیمارستان است و من منتظرم تا نوبت ملاقاتم برسد. نگهبان روی صندلی اش لم داده، هرکس که داخل می… بیشتر »
“هوالمحبوب” موهاشو از بغل کم پشت کرده و وسط را رشد داده تاکجا عینهو چمن زمین! بهش میگم: - عزیزم سرتو بده فیفا چندتا بازی فوتبال روش برن… هیچی دیگه عکس العملش را سانسور می کنم :/ بیشتر »
“هوالمحبوب” خواهران و برادرانِ عزیزم! به همین سوی تبلت ، گوشی ، لب تاپی که هم اکنون با آن در حال خواندن اراجیف من هستید، قسم! این جلو کشیدنِ ساعت برای تفریح و خاله بازی نیست! برا شوخی و خنده، دل خوش کنک نیست. فهمش هم خیلی سخت نیست. آقا… بیشتر »
“هوالمحجوب” بزرگ می شویم هر دو! زیرِ سایه ی حماقت هایمان.. نه تلخ شو. نه بگیر! و نه فریاد انا مظلوم سر بده… راه همین است، همین. پستی و بلندی بسیار! زخم بردار ولی نگه ندار … اشک بریز اما دو قطره، نه بیشتر. غُر نزن. مشت نکوب.… بیشتر »
“هوالحبیب” چه زمزمه ای شیرین تر از صدای من و صدای سکوت و لبخندِ تو… بخوانم ؛ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ فریاد می زنم خوبی هایت را، تا که شاید صدای کریه پَستی هایم لال شود… منم و این دلخواسته: امشب… بیشتر »
“هوالمحجوب” حتی چشم هایم هم یاد گرفته اند! دو قطره می ریزند و بعد؛ آرام بسته می شوند و می گذرند… پ.ن: تلخ؟! اولینبار نیست… بگذر و بگذر، مثل همیشه! بیشتر »
“هوالمحبوب” یه موج عظیمی بین اکثر اقوام بلند شده با عنوان: ایران شادی نداره!!! دیروز معلم با آب و تاب می گفت: لحظه ی تحویل سال هر شبکه ای رامی زدیم غم و غصه بود. مدیر که مخاطبش بود گفت: اخه شهادت بود بخاطر همون! -با یک لحن طلبکارانه ای… بیشتر »
“هوالمحبوب” فردا شبِ آرزوهاست و من هرسال تو این شب یک شب رویاییِ مقابلِ کعبه را از نو می سازم… پ.ن: :) پ.ن2: دعا کنیم برای هم، حتی کوچیک بیشتر »
“هوالمحجوب” سال های پیش لحظه ی تحویل سال فقط برای دیگران دعا می کردم و بعدتر که همه چیز تموم می شد تازه یادم می آمد: عه! برای خودم دعا نکردم. ولی امسال، راستش امسال، نمی دونم. نمی دونم کار درستی کردم یا نه! فقط می دونم وقتی همه چیز تموم… بیشتر »
“هوالمحجوب” خوبیِ سکوت و متعصب وار برخورد نکردن با تفکر و اعتقاد متفاوت با شما اینِ که در آخر خودِ همان شخص ازت بخاطر رفتارش معذرت خواهی میکنه! و خوبتر اینکه تو با لبخند و خوش رویی بگی راحت باشید… ناراحت نمی شم! یک وقتهایی بزرگواری… بیشتر »
“هوالمحجوب” عید مبارکمان باشه :) ان شاءالله پر از اتفاقات خوب و قشنگ باشه… + سبزه پلاسیده :/ هفت سین هم نداشتیم یه مهربون اینو آورد کاشت اونجا! بیشتر »