“هوالمحبوب” رقیق القلب شده م، خبر داری!؟ هر روز پشتِ هر بهانه چشم هایم پر و خالی می شوند. تپش قلبم نظم را فراموش کرده. هر از چندگاهی با بهانه و بی بهانه شدت و ضعف دارد در تپیدن. امروز پشتِ آن پنجره بزرگ گلدانِ نیمه جان کاکتوس جانم را… بیشتر »
آرشیو برای: "شهریور 1397"
“هوالمحبوب” هر قطره ی خونِ بی گناهی که بر روی این خاک ریخته شود، قداست آن را چند برابر می کند و ما مردمانی هستیم که برای مقدسات از همه چیزمان می گذریم حتی به قیمت از دست دادن جان ناقابلمان. بیشتر »
“هوالمحجوب” خبرِ خوش: پاییز داره میاد. خبرِ ناخوش: از فردا باید سلانه سلانه برم کلاس! + عزاداری هاتون قبول باشه ان شاء الله :) ++ من برگشتم. بیشتر »
“هوالمحجوب” مگر مهم است کجا، کدام مراسم؟! هرجا که از تو بخوانند جای ما همانجاست… بیشتر »
“هوالمحبوب” از صبح با صدای آلارم گوشی بیدار شدم. تا روز و ساعت را دیدم انگار که غم عالم نشست روی دلم. همانجا آلارم را خاموش کردم و سرم را با کلافگی روی متکا پرت کردم و آرام گفتم: لعنتی.. از صبح تا به حالا مدام یادم می اید. فلان ساعت هفته… بیشتر »
“هوالمحبوب” همه ی بدبختی ها از آنجایی شروع می شود که عقل با تمام قوا چند ساعت زور می زند تا قانع ت کند، آرام ت کند و بعد دل در عرض چند دقیقه دوباره برت می گرداند به همان نقطه ی اول. + خدایا خدایا خدایا بیشتر »
“هوالمحبوب” کاش تاریخ روز را نگاه نمی کردم… کاش نمی فهمیدم چند روز گذشته است… کاش… کاش… کاش آرامم کنی خدا! بیشتر »
“هوالحبیب” “حتی ما چایی نخورها هم برای چای روضه ت لَه لَه می زنیم… بیشتر »
“هوالمحبوب” در خواب پریسا را دیدم، مدرسه قدیمی مان را دیدم. داشتیم نیمکتی را که دوست داشتیم انتخاب می کردیم برای نشستن! انگار قرار نیست خواب مدرسه و درس دست از سرم بردارد. حالا باز جای شکرش باقی ست که دوران مدرسه ی داغونی نداشتم! اگر… بیشتر »
“هوالمحبوب” بیچاره عقل! همیشه باید خرابکاری های دل را ماست مالی بکند… + در خواب تو را دیدم. ++ دانی که چیست تبدیل محبت به نفرت؟! بیشتر »
“هوالمحجوب” اگر بناست حیاتی ترین مباحث روزِ یک کلاغ چهل کلاغتان را در مراسمات مطرح کنید به ما اطلاع بدهید که ساختمانی را در نظر بگیریم و شما کودکانِ بزرگ را در آن مشغول کنیم تا بلکم صدای سخنران یا مداح به گوشمان برسد!!! + یعنی واقعا… بیشتر »
“هوالمحبوب” دستت را روی قلبم بگذار، ذکر بخوان برایش… آرام َش کن. + عزادارم، فقدان چیزی قلبم را فشرده است. کم آورده م. گند زده م. بغلم کن خدا. بغلم کن… بیشتر »
“هوالمحبوب” اشکِ بدونِ معرفت، نه دردی را دوا می کند و نه دلی را صفا! سالهاست که در محرم معرفت را جرعه جرعه بزور با هرکتاب به خورد روح می دهیم.. کی به حد اعلا برسیم؟! الله اعلم.. برای رسیدن به درک یا… بیشتر »
“هوالمحجوب” تا می توانستم صورتم را رو به شیشه ی قطار چرخاندم و شروع کردم به ریختن بغضی که اسیر گلویم شده بود. هندزفری را توی گوش هایم فرو کرده و هرچه در گالری داشتم و نداشتم خورد مغزم می دادم. کمی آرام می شدم و بعد، با هر یادآوری دوباره… بیشتر »
“هوالمحجوب” کفش هایم را می گذارم مقابلش پلاک می دهد، شماره ی 107! به پلاک و شماره کفش داری خیره می شوم. آشناست انگار. گوشه ای دنج روبروی ضریح می نشینم. دست درون کیفم می برم. کارت را در میاورم. آه راستی هم شماره ی اتاقم است. نگاه می کنم… بیشتر »
“هوالمحجوب” و هر روز خدا را شکر می کنم که محرم است. که این دل زیر سایه ی پرچم های عزای تو قیل و قال می کند. و هر روز از خودم می پرسم اگر محرم نبود. اگر تو سفینه النجات نبودی. کجا خرابه های اشتباهم را پهن می کردم . کجا جرم ِ بزرگِ این… بیشتر »
“هوالمحبوب” خم می شوم می خواهم یک سال دوری و دلتنگی ندیدن یکدیگر را با آغوش و فشار های ریز دستانم از بین ببرم. دوبار می بوسم گونه هایش را، دست هایم روی شانه هایش است که آرام درِ گوشش می گویم: دلم برایت تنگ شده بود. می خندد. از آن خنده… بیشتر »
“هوالحبیب” دنبال نشانه است دلم.در هر لحظه درخواست می کند تا که الهام بگیرد از تو؛ - اگر هنوز دوستم داری همین حالا درب قطار درست مقابلم بایستد! - اگر هنوز دوستم داری چراغ قرمز بشود.. - اگر هنوز دوستم داری این کودک برایم لبخند بزند.. - اگر… بیشتر »
“هوالمحبوب” و صدایت می زنیم؛ حسین حسین حسین بیشتر »
“هوالمحجوب” ما دوره افتاده های مفلوکی هستیم که در جوار هر قِداستی چنگ می زنیم تا که پیدا کنیم از دست رفته ها را… تا که لمس کنیم دستان غیبی را که ناجی رهایی از تلاطم های بی پایان است.. ما دوره افتاده های عاجزی هستیم که اختیار از کف… بیشتر »
“هوالمحجوب” “خدایا باطنم را هم به اندازه ظاهرم خوب کن. خوب کن. خوب کن… +قلب فشرده می شود. روح خراش برمی دارد. وقتی که در چشم دیگران فرشته ای و در چشم خودت، در واقعیت خودت، هیچی. هیـــچ! بیشتر »
“هوالمحبوب” حالا تو کاخ را فتح کرده ای و ویرانه ش را به امان خدا رها… این قانونِ تمام آرزوهای به ظاهر دست نیافتنی ست. وقتی که تحقق پیدا می کنند. نه خواستنی قبل ند، و نه خواستنی بعد! + به عهدی وفا کردم که… بیشتر »
“هوالمحجوب” از همان بدو سرخی آسمان و غروب. انگار وزنه ای سنگین روی سینه م گذاشته ند… حالا هم صدای زیارت عاشورای مسجدِ همسایه مان حکم پیاز را گرفته هرچقدر بیشتر می خوانند دلم اشک و اشک می خواهد… + دعاکنیم برای هم. ++برای… بیشتر »
“هوالمحبوب” دیروز با دوست رفتم تا پرچم مشکی بخره، دوتایی پرچم ها را نگاه کردیم و طبیعتا رفتیم به سمتِ پرچمی که زیباتر بود. آقای فروشنده در آن شلوغ بازار تند تند داشت قیمت پرچم ها را می گفت که یکی را گفت 20 هزار. دوست دستش را گذاشت روی آن… بیشتر »
“هوالمحبوب” خواستم بگویم من این تابستان لعنتی را دوست دارم. تابستانی که همه ی برنامه هایش به بی برنامگی گذشت. خواستم بگویم این موهای ژولیده و این ناخن های لاک خورده ی امروز را… این آشفتگی چهره و این اضطرار ریز درونم را… خواستم… بیشتر »
“هوالمحبوب” چی میشه؟! به کجا می رسیم که زندگی بقیه برامون حکم تفریح میگیره؟! خیلی ناراحت شدم وقتی فهمیدم بعد از جریان اِلی فریال بزور شماره اِلی را از دخترخاله ش گرفته تا خیلی خوب از ریز جریانات اتفاق افتاده با خبر بشه. فریالی که سالی… بیشتر »
“هوالمحبوب” این شب ها برای دلش لالایی می خونم. اما تاثیر نداره. زخمش خیلی عمیقه! + میشه برای دلش امن یجیب بخونید؟! خیلی داغونه، داغونه داغون! ++ شاید اگه من جایه اِلی بودم از این شهر می رفتم. می رفتم و بعد از یک مدت طولانی وقتی درست… بیشتر »
“هوالمحبوب” آرام آرام دارد دل ش میگیرد؛ وقتی هیچ رنگی از خود در دنیای رنگارنگِ نوشته هایت نمی بیند… + نیستم، نیستم من. سایه م سایه! ++ ما در این بزم چنان روح بماندیم فقط… بیشتر »
“هوالمحجوب” پوشــــــــــــــک جهنم! پــــــــــــــــد نیـــــــــــست پد بهداشتی نایاب شده. یعنی قشنگ دستی دستی بشینیم برای یائسه شدن دعا کنیم! :/ ____________ چیه عین زامبیا ریختید فروشگاه ها هرچی بوده خریدید بردید؟! به همدیگه… بیشتر »
“هوالمحبوب” به هر طرف که نگاه کنم نقطه ای برای وصل شدن به تو دارم. کاش ای کاش. ای کاش که حافظه م نم بر می داشت. کاش که این چشم ها هیچوقت زوم نمی شدند. کاش که این ذهن شرم می کرد و با هرچیز درد را تازه نمی کرد… + دیشب از درد… بیشتر »
“هوالمحجوب” حواست به لبخندات باشه، نشه یوقت با لبات زمانِ طولانی قهر باشن… بیشتر »
“هوالمحبوب” به دو میره پشت مبل ها میگه: خوب نگاه کن! اینجا می تونی قایم بشی… میشینه و بلند میشه، می خنده: آهاااا ببین اینجوری… بعد انگار که یادش بیاد لباش ورچیده میشه با صدای غمگین: یادش بخیر مامان وقتی وقت داشت باهام اینجوری… بیشتر »
“هوالمحجوب” وقتی شماره ناشناس را جواب دادم و با صدای اِلی روبرو شدم تمام دلم لرزید. می دونستم باید لباس آهنی بپوشم و بشینم پای حرف هایی که کل وجودم را قراره ذوب کنه. اول از همه باید تصمیم می گرفتم چطور شروع کنم. از کجا!؟ بی خبری؟!… بیشتر »
“هوالمحبوب” “جان من رها به سوی تو شد… + رضا بهرام-ازعشق بگو ++ تو مرگ دلم را ببین و برو.. +++ که هستم مرا تک درختی که در پای طوفان نشسته، همه شاخه های وجودش ز خشم طبیعت شکسته! بیشتر »
“هوالمحجوب” یک برنامه هست که شبکه دو پخش میشه، اسم را نمی دانم. فقط سحر ولدبیگی و همسرش از نقش آفریناش هستن. یک چیزی در مایع تاتر که بار فرهنگ سازی داره. وسط همین اجرا سحر ولدبیگی به همسرش دست زد و بعد یک دفعه یک تیتر زدن که تذکر:… بیشتر »
“هوالمحبوب” + معنی آهنگ را می دونی؟! - نه! + اوهوم (( اگه باهوش باشی میری پی معنی! آدم ها هیچوقت بی دلیل آهنگ بهم تعارف نمی کنند!)) بیشتر »
“هوالمحچوب” دلم می خواست حزب باد بودم. با کوچکترین نسیم اینور و آنور می شدم یا انقدر سست بودم که هربار در هر تصمیم شل می شدم و رهایش می کردم. دلم می خواست به همین اندازه سرخوش یک دفعه تصمیم می گرفتم رنگ امید می پاشیدم، بلند می شدم یک… بیشتر »
“هوالمحبوب” گفته بودی که ماریا دوستمان ندارد، به دیدنمان نمی آید و… تو به دیدار نیامدنم را تعبیر دوست نداشتن داشتی و من اینطور با حال بد به دیدارت نیامدنم را تعبیرِ دوست داشتن! تو مو می بینی و من پیچش مو… بیشتر »
“هوالمحجوب” حیف است که تنها من غبارِ حسرت را روی قلبم بپاشم. توهم سهمی بردار! تکانی بخور.. بفهم که زیر چرخ های به ظاهر محبت آمیز دارم جان می دهم. + برو،برو،برو ++ خودخواه! بیشتر »
“هوالقادر” خبر خوشِ این روزها: (( پریِ قصه هایم مادر شد، با دیدن عکس پروفایلش حس خواهری را داشتم که دوباره خاله شده. خبرِ بدِ این روزها: همچنان چشم ها دو قطره میریزند! لعنتی های زبان نفهم… بیشتر »
“هوالمحبوب” گاهی هم باید فرصت داد. مثل وقتی که از ماشین پیاده شدم با عطر شکوفه ها شکر کردم که این فرصت را به خودم دادم که باشم و این عطر را استنشاق کنم. من هیچوقت اهل ریسک نبوده م. هرچیزی را آنقدر دودوتا می کنم که به نتیجه برسم که انجامش… بیشتر »
“هوالمحجوب” ” امروز قرار بود… + تن کرختم را دراز به دراز پهن کرده م و سعی می کنم سرم را گرم اشک هایم کنم. بیشتر »
“هوالعالم” اصلاحیه: بله بله میدونم مرهم درسته! ولی چون دیگه منتشر کردم حس تصحیح ندارم! بیشتر »
“هوالمحبوب” 12 شهریور دختری بود که از بدو بیداری صبح، تلاش کرد یاد و ذهن ش را به خواب بزند! 12 شهریور پر از نواهای چرت و پرت بود که به مغز خورانده شد! 12 شهریور بی حسی بود، بی رمقی… بیشتر »
“هوالمحجوب” راستش را بخواهی از ایفای نقش قهرمان خسته م. خسته از ایثارگری. از بی زبانی. از … خسته از گذشت ها، گذشت هایی که زخم بر دلم کاشته ند. خسته از نداشتن هایم… خسته از همه چیز. فریاد زدم. هر روز با اشک بیدار شدم. به همه… بیشتر »
“هوالمحبوب” چطور تربیت تان کرده م که اینطور در اوجِ غمِ از دست دادن، فقط دو قطره اشک میریزید و خشک می شوید؟! + کاش دلم هم به اندازه ی شما سنگ می شد. ولی انگار هرچقدر جلوتر می رود نرم و نرم تر شکننده تر می شود. ++ شکرگزارتم… بیشتر »
“هوالشافی” ” باید منتظر باشی خوب بشه، آروم بشه، ترمیم بشه… + تو خوب می فهمی صلاحم را، حالا برای آرام شدن بغلم کن و برای دلم لالایی بخون… ++ حس می کنم یک تریلی از روم رد شده! +++ آه، ببخش که صاحب خوبی نیستم، دل… بیشتر »
“هوالمحبوب” ” بشخصه با خودم بود دف را برای خودم حرام می کردم از بــــس که لعنتی من و مدهوش می کنه… اینکه یک دفعه یک بلیط کنسلی آن هم صندلی ردیف جلو گیرت بیاد یک حس خاص خر شانسی بهت دست میده که تو این موقعیت خرکیفت می… بیشتر »
“هوالشافی” سپردن آدم ها به همدیگه مخصوصا وقتی ناخوشی، بوی رفتن میده! بوی دلهره! + سایه تون همیشه بالاسرشون باشه… ++ منم که داغون! حرف می زدن من همینطور شرشر اشک هام میریخت!!! +++ اندازه یک صدم ازسخت جونیامو نگه نداشتی همه ش را یک… بیشتر »
“هوالمحبوب” روی صندلی مقابلش نشسته بودم و دردهایش را می شمردم. نگاهم می کرد حرف میزد آه می کشید. لبخند می زدم. طلب صبر داشتم، خواهش درک طرف مقابل… یک ساعت تمام شنونده ی دردهای دختری بودم که با یک موقعیت شناسی رفع می شد. بعضی مشکلات… بیشتر »
“هوالمحبوب” همیشه برام سواله. این دخترخانم هایی که برای جهیزیه خرید می کنن تا بحال شده به این فکر کنن این حجم از پول و چک را پدرشون چطور پاس می کنه؟! و یا اصلا تا بحال فکر کردن به اینکه وقتی خونه مادرشون از فلان جنس نداشته چه دلیلی داره… بیشتر »
“هوالمحبوب” شده تا بحال از خدا بخواید مرگ بیاد سراغتون تا نشه اون چیزی که نمی خواید و قدرت جلوگیری از افتادنش را هم ندارید؟!؟ + من می خوام. از ته دلم می خوام. ++ رضای تو نیست. میدونم نیست. می دونم. بیشتر »
“هوالمحبوب” می فرمایند که: ” خانمِ برادرِ خوب گلی از گل های بهشت است…” + آدم وقتی خوش نیست هدیه های یهویی بهش می چسبه، مخصوصا اگه کسی که دوستش داری و سلیقه ش باهات جوره… ++ خیلی دوووووست دارم، میدونی که… بیشتر »
“هوالمحبوب” تا سرم به پاهات می رسید، دستت روی موهام می لغزید. با دست موهامو ناز می دادی و با حرفات گوش هامو نوازش می دادی: (( از وقتی به دنیا آمدی قدمت پر از خیر و برکت بود. اومدنت زندگیمون را از این رو به اون رو کرد.وقتی یک چیز نبود… بیشتر »
“هوالشافی” خدایا ببخشید.. ببخشید ببخشید کم آوردم کم آوردم! + دارم له میشم… له له بیشتر »
“هوالمحبوب” شیرین تر از عید غدیر هم داریم!؟ مبارکمووووون باشههههه :))) + اصلا قند تو دل آدم آب ميشه تو این روز ++ بدویم بریم ماچ و بغل بگیریم ؛))) بیشتر »
“هوالمحجوب” ده روزی هست که خبر کنسرت داشتن ش را داده. تا روز کنسرت فقط دو روز مونده و من! همچنان به فکر اینم برم!؟ نرم؟! + نرم ناراحت میشه. میدونم که میشه… ++ بعضی وقت ها هم دلم می خواد ساز زن بودم. وقتی حالی نبود دلی نبود… بیشتر »
“هوالمحبوب” اگه قرار باشه اون دنیا اعضاء و جوارح من شهادت بدن. این دو تا پا چنان پته ی منو میریزن رو آب که ثانیه نکشیده مستقیم منو می برن تا چوب تو آستینم کنن!!! از بس که بدبخت ها رو زخم و زیلی می کنم. الان هم طفلی ها باز سرِ بی فکری من… بیشتر »
“هوالمحجوب” اگه در توانم بود و همه ی زبان ها را می فهمیدم، دوره می افتادم. کشور به کشور می چرخیدم یک گوشه در شلوغی های شهر انتخاب می کردم. هرکس که دلش می خواست می نشست مقابلم و هرچه در دلش بود از راز مگو تا هر حرفی که سنگینی ش سینه اش… بیشتر »
“هوالمحبوب” آه از بی موقع باز شدنت. آه از چرخش های اضافه ت. آه از بازگو کردن ناگفته ها. راز دار نیستی عزیزدلم؛ حواسدارِ صاحبت نیستی. هواخواه ش هم نیستی… هر روز، بیشتر از روز قبل برایش دردسر می سازی. چطور تربیتت کنم؟! چطور؟! بیشتر »
“هوالقادر” وقتی به این فکر می کنم که اگر تنها یک ثانیه فقط یک ثانیه نگاهت را از من برگردانی هرچه پستی دارم رو خواهد شد، تمام بدنم به رعش می افتد. حتی فکرش هم مرا وادار به طلب مرگ می کند. مرگی که نگذارد آن روز را ببینم. این روزها دستم… بیشتر »
“هوالمحبوب” هیچ چیز جای خودش نیست. چطور می توانم توقع داشته باشم؟! چطور می توانم بخواهم که در این شرایط، شرایطی که تنها چند ساعت فرصت خواندن دارم و فردا، فردایی که نتیجه ی چندماه را مشخص می کند سرسری نگیرم. چطور می توانم توقع داشته باشم… بیشتر »
“هوالمحجوب” رو به آسمان آبی دراز به دراز به پرواز پرنده ها نگاه می کردم و به بدبختی هام فکر می کردم! + بوخودا قرار بود این پست رمانتیک باشه! اما یهو مسیرش عوض شد(خنده) ++ کلا دچار بیماری کم حرفی شدم! هی میام طویل حرف بزنم اینجا هی… بیشتر »
“هوالمحجوب” احساس می کنم تو بزرگترین آزمون خدایی… اگر بتوانم از تو بگذرم پیروز میدان شده م. پ.ن: نذار شرمنده ت بشم خدا… دستمو بگیر. بیشتر »
“هوالمحبوب” چند روزی هست که حالت تهوع عجیبی دارم تا جایی که حتی میل به غذا خوردن ندارم اوایل فکر می کردم معدم لوس شده ولی بعد دیدم نه هرچقدر که به اون قضیه فکر می کنم تشدید حالت تهوع دارم پس در نتیجه فهمیدم که از اعصابِ! :/ خلاصه اینکه… بیشتر »
“هوالمحبوب” لپ تابمو دزدیده بودن، آروم و قرار نداشتم. همه ش به فکر عکس های توش بودم :/ + اگه می شد روی این درس را ببوسم و بذارم کنار عالی می شد!!! عالــــــــــــــی. ++ برام دعا کنید، خیلی دعا کنید، خیلی خیلی خیلی بیشتر »
“هوالمحبوب” اگه اینجا روی زمین بودی یک کشیده محکم می زدی رو صورتم و می گفتی خیلی بی چشم و رو هستی!… + آخ خدایا خدایا خدایا یه راه بذار جلوم… یک راه بذار . بیشتر »
“هوالمحجوب” تو این مدتی که فرصت نوشتن نداشتم اغلب قبل خواب می آمدم سراغ وبلاگم و صفحاتش را ورق می زدم. می خوندم و پی به خیلی چیزها می بردم. بعضی هاش چون کاملا شخصی هستن از گفتنش معذورم. اما گزینه ی اصلی که برای شما هم هست. غلط های من… بیشتر »
“هوالمحبوب” تا چهاردست و پا شدم و فسقلی را گذاشتم پشتم تا کمی سواری بدم بهش بِدو اومد کنارش ایستاد، با بدجنسی پرسید: - فسقلی داری سواری چی میگیری؟! فسقلی با زبون نصف و نیمه ش: - خر! بلند خندید، منم همراهش.دوباره گفت: - نه عزیزم سوار اسب… بیشتر »
“هوالمحبوب” داشتم پیاده می شدم و تازه کشف کرده بودم چرا اون چند روز ناراحت بوده. دوبار ازش پرسیده بودم ولی اینبار دیگه راحت گفت چرا. موقع رفتن ناراحت بود که گفته. می گفت توی فضول نمیذاری حرف تو دهن آدم بمونه! منم خندیدم و گفتم کجاشو دیدی… بیشتر »
“هوالمحبوب” نه فراموش کرده م و نه به امان خدا رهایش کرده م! هستم اینجا… + چند روزی هست که بدلایلی وقت نوشتن ندارم. زین پس قول اکید که هر روز طبق روال گذشته خواهم نوشت :))) ++ نظرات در اولین فرصت تایید و جواب داده میشن ؛) +++… بیشتر »